در فرهنگ عمید هویت چنین تعریف شده است: هویت، یعنی حقیقت شی یا شخصی که مشتمل برصفات جوهری او باشد (معین). فرهنگ لغت آکسفورد(۲۰۰۲) هویت را اینگونه تعریف می‌کند: خصوصیات احساسات و باروهایی که باعث متمایز افراد از یکدیگر می‌شوند(ربیعی، ۱۳۸۷).

هویت عبارت است از افتراق و تمیزی که فرد بین خود و دیگران می‌گذارد(اکبری، ۱۳۸۷). هویت را مجموعه ای از عناصر شخصیت فرد تعریف کرده‌اند که به وی امکان می‌دهد تا موضع خود را نسبت به جهان و دیگران مشخص کند(گودرزی و شاملی، ۱۳۸۹).

اریکسون(۱۹۵۰، ۱۹۶۸) اولین کسی بود که هویت را به ‌عنوان دستاورد مهم شخصیت نوجوانی و گامی مهم به سوی تبدیل شدن به فردی ثمر بخش و خشنود، تشخیص داد. تشکیل هویت عبارت است از مشخص کردن چه کسی هستید، برای چه چیزی ارزش قایلید، و چه مسیری را می خواهید در زندگی دنبال کنید می توان هویت را به صورت نظریه روشن درباره خود به عنوان عامل منطقی، عاملی که برا اساس عقل عمل می‌کند، مسئولیت این اعمال را می پذیرد، و می‌تواند آن ها را توضیح دهد، تعریف کرد(موشمن۱، به نقل از برک ،۱۹۹۸،ترجمه سید محمدی ۱۳۸۴).شکل گیری هویت پدیده ای اساسی در رشد شخصیت انسان است. در این تحول به ترکیبی از مهارت ها، باورها و همانند سازی های کودکانه به نوعی تمامیت یگانه و همسان تبدیل می شود که هم احساس پیوستگی با گذشته و هم جهت گیری به سمت آینده را در فرد به وجود می آورد. از نظر اریکسون هویت یعنی احساس فردیت و یگانگی (برگر۲، ۲۰۰۱،به نقل ازمحمدی،۱۳۹۰).

۱.Moshman

۲.Berger

اریکسون احساس داشتن هویت را، ساماندهی پویا و خود ساخته از انگیزه ها، توانایی ها باورها و تاریخ مشخصی می‌داند که به صورت خود یکپارچه و مستقل، هدایت کننده مسیر در حال رشد زندگی فرد است. برزونسکی با رویکردی پسامدرن، هویت را غیر متمرکز، پویا، متعدد، وابسته به بافت، نسبی، سیال و چند بخشی می‌داند (گودرزی و شاملی،۱۳۸۹). شکل گیری هویت در طی یک توالی از مراحل رشدی روی می‌دهد.در صورت وجود یک محیط مساعد، شکل گیری هویت یک حادثه به طور طبیعی رخ دهنده در رشد شخصیتانسان است(مارسیا۱، ۱۹۸۷ به نقل از طالبیان شریف، ۱۳۸۲).

هویت یابی، در دوران نوجوانی و به موازات رشد فیزیکی شناختی، اجتماعی و عاطفی اهمیتی خاص می‌یابد. بسیاری از نوجوانان با شور زیادی از خود سؤال می‌کنند که جایگاه اجتماعی من کجاست؟ شغل آینده من چیست؟ رشته تحصیلی من چه خواهد بود؟ سرانجام با چه کسی ازدواج خواهم کرد؟ و بالاخره ارزش های مذهبی، اخلاقی و فلسفی من چه خواهد بود؟ انتخاب راه ها و ارزش های ممکن برای نوجوانان چندان ساده نیست چرا که آن ها با طیف گسترده ای از انتخاب های ممکن مواجه می‌شوند و با توجه به تنوع انتخاب ، باید تصمیم بگیرند(سیاری ، ۱۳۸۸)

۲-۶٫ نظریه پردازی هویت

نظریه روانشناسان درباره هویت در اوائل دهه هفتاد مطرح شد. اندیشه‌های صاحب نظران این رویکرد با اعتقاد به روندهای روانی شخص که نقشی ضروری در ساخت و پرداخت هویت ایفا می‌کنند و عمدتاًً با دیدگاه شناخت اجتماعی همپوشی دارند، مطرح شد. این دیدگاه از دیدگاه های مسلط در روانشناسی اجتماعی است که بیشتر در قالب ساختهای شناختی تبیین بنیان های نظری و تجربی هویت می پردازد. هویت در روانشناسی یکی از مشخصات شخصیت افراد تلقی می شود (تاج مزینانی، ۱۳۸۴).

۲-۶-۱٫ اریکسون:

اریکسون معتقد است که در هر یک از مراحل زندگی ما با تکالیف یا چالش های تحولی مجزایی روبرو هستیم. اریکسون هشت مرحله زندگی را مشخص کرد شخص در هر یک از این مراحل با یک تکلیف تحولی که به اعتقاد وی در هر یک قطعی است مواجه می‌باشد (آقا محمدیان، ۱۳۸۴ )

۱.Marcia

اریکسون، تعارض روانی نوجوانی را هویت در برابر سردرگمی هویت نامید. او باور داشت که نتایج موفقیت‌آمیز مراحل پیشین، زمینه را برای حل مناسب این تعارض آماده می‌سازند. برای مثال، نوجوانانی که با درک ضعیف اعتماد به نوجوانی می‌رسند، به سختی آرمانهایی بیابند که به آن ها معتقد باشند. نوجوانانی که خود مختاری یا ابتکار ناچیزی دارند، گزینه ها را به طور فعال بررسی نمی کنند. و آنهایی که فاقد حس سخت کوشی هستند، نمی توانند شغلی را انتخاب کند که با تمایلات و مهارت‌های آن ها هماهنگ باشد. نوجوانانی که به فرایند تعمق و تأمل می پردازند، سرانجام به هویتی پخته دست می‌یابند. آن ها ویژگیهایی که خود را در کودکی توصیف می‌کردند بررسی نموده و با تعهدات جدید ترکیب می‌کنند. بعداً ، هنگامی که نقشهای متفاوتی را در زندگی روز مره انجام می‌دهند، این ویژگی‌ها را به صورت یک هسته درونی محکم و یکپارچه شکل می‌دهند که احساس همسانی در آن ها ایجاد می‌کند. بعد از اینکه هویت شکل گرفت، در بزرگسالی اصلاح می شود، و این زمانی است که افراد تعهدات خود را مجدداً ارزیابی می‌کنند.(برک، ۲۰۰۱،ترجمه سید محمدی،۱۳۸۴)

اریکسون وجود بحران را یک شرط اساسی برای تشکیل هویت می‌داند که پس از شکل گیری هویت بر طرف می شود. در نظریه روانی اجتماعی اریکسون شکل گیری هویت با حل موفقیت آمیز بحران هویت همراه است. اریکسون رشد را به مثابه مجموعه از تعارض‌ها در سطوح سنی مختلف تلقی می‌کند که نتیجه تعامل بین محیط اجتماعی و رشد فردی است (ولوراس۱ و بوسما۲ ۲۰۰۵، به نقل از محمدی،۱۳۹۰).

اریکسون از نظر واژه شناسی به ریشه‌های یکسان «هویت » و «همانند سازی»۳ در زبان انگلیسی اشاره می‌کند. از نظر او همانند سازیها، انتظارات و فردیت مسیر کسب هویت است. افراد کم سن و سال به واسطه دیگران مورد شناسایی قرار می گیرند و بعدها در نوجوانی شروع به رها کردن خود با قید انتظارات مرتبط با این همانند سازیها می‌کنند.اریکسون متقد است که هویت زمانی که عمر این همانند سازیها به سر می‌رسد شروع به شکل گیری می‌کند. پس هویت نهایی از نظر اریکسون با غلبه بر همانند سازیهای پراکنده افراد در گذشته تثبیت می شود، در این مسیر نوجوان به اصلاح همانند سازی های مختلف و پراکنده پرداخته و آن ها را به یک مجموعه منطقی و بی نظیر تبدیل می‌کند(امیدیان، ۱۳۸۷)

۱٫Vleiovas

۲٫Bosma

۳Identification

۲-۶-۲٫ لوینگر:

لوینگر هویت را در یک جهت کل گرایانه به عنوان صفت سر آمد شخصیت می بیند، از دید او من یک وسیله گزینش است که به فرد اجازه می‌دهد واقعیت خارجی را به طریقی درک کند که اضطراب را کاهش دهد. او رشد منش اخلاقی، کنترل تکانشی و درونی ساختن قواعد رفتار را جزء کنش های من می‌داند که «من» این قابلیت ها را به مرور کسب می‌کند. در روان تحلیل گری نسبتی این کنش ها شبیه کنش های فرامن است و نشان می‌دهد که لوینگر منزلت من را بالا برده و آن را مهم در نظر گرفته است(کروگر۱ ، ۱۹۹۶)

۲-۶-۳٫ گلاسر۲:

گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد، که بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می‌کند. او هویت را تصوری می‌داند که فرد از خودش دارد و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند. هماهنگ و یکسان و یا اینکه با آن ها کاملاً متفاوت باشد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...