پایان نامه آماده کارشناسی ارشد | گفتار دوم : سیاست گذاری و برنامه ریزی دولت در حوزه ی فرهنگ – 8 |
نقش ضمانتی دولت را در چند بعد میتوان نگریست: در یک بعد بر اساس حقی که حقوق بشر برای هر فرد انسانی تعیین کرده، جهت بهرهبران از فرهنگ دولت میتواند زمینههای بهرهمندی از این حق را تضمین کند. از سوی دیگر دولت میتواند برای اینکه فرهنگ در دنیای صنعتی و صنعتزده کنونی، مقهور و مسخّر صنعت و تجارت نشود، با اعمال اقداماتی و فراهمآوری وسایل و امکانات لازم جهت استفاده عموم از فرهنگ، برای حفظ و ضمانت فرهنگ قدمهای مؤثّر و کارآمدی را بردارد و به عبارتی دیگر فرهنگ و ارزشهای فرهنگی را از گمراه شدن و بیراهه رفتن محفوظ دارد. همچنین با توجه به قدرت قانونگذاری دولت، این وظیفه را برای دولت میتوان متصوّر بود که دولت باید قوانینی را جهت حفظ و صیانت از آفرینشها و خلاقیتهای هنری و فرهنگی و به عبارتی حقوقی معنوی آن ها و نیز مبدعان و آفرینندگان وضع کند. از همه مهّمتر قوانینی وضع کند که آزادیهای فردی این افراد در آفرینش و ابداع تضمین شود. از جانبی دیگر دولت با وضع قانون و نظارت بر اجرای آن به حفظ آثار گذشتگان و میراث کهن، میتواند به حفظ و تداوم فرهنگ کمک کند.[۲۸]»
بند چهارم : مهندسی فرهنگی
اصلاح فرهنگ و تلاش برای ارتقا و تکامل فرهنگی جامعه، امری ممکن و مطلوب است که بایستگی آن نیز بدیهی است. با هر تعریفی از فرهنگ که ناظر به وضع موجود باشد، میتوان از «اصلاح فرهنگ» سخن گفت. اما در عرصه عمل، پرسشهای فراوانی مطرح است که بدون پاسخ به آن، اصلاحِ اساسی، پایدار و بهینه، تحقق نخواهد یافت. اصلاحات فرهنگی چیست؟ اصلاحات فرهنگی را از کجا باید آغاز کرد؟ اصلاحات فرهنگی را چگونه باید انجام داد؟ این، سه پرسش اساسی درباب اصلاح فرهنگ است. تا وقتی پاسخ به این پرسشها روشن نشده باشد، تلاشهایی که با هدف و نیت اصلاح فرهنگ دنبال میشود، تلاشهایی خواهد بود متنافر، متقاطع، متضاد و متعارض. هرکسی و هر دستگاهی برای خود تعریفی از اصلاح فرهنگ خواهد داشت و اقدامی را متناسب با درک و برداشت خود انجام خواهد داد که گاه ضایعات و خسارتهای جبرانناپذیری در پی خواهد داشت. ضرورت مهندسی فرهنگ به منظور اصلاح فرهنگی جامعه، از اینجا بدیهی بودن خود را مینمایاند که بدون نقشه و طرح دقیق برای اصلاح، نمیتوان به نتایج مثبت و قابل قبولی امیدوار بود. مهندسی فرهنگ، نقشهای را تولید میکند که این مسیر را ترسیم میکند و به این سه پرسش اساسی پاسخ میدهد. البته هر نظریه فرهنگی پاسخهای متفاوتی به این پرسشها خواهد داد و بنابرین تعیین «نظریه فرهنگ» و توافق بر سر آن اهمیت خود را اینجا نشان میدهد.
انتظاری که از «مهندسی فرهنگ» میتوان داشت، از سویی به وضعیت کنونی منابع تولید فرهنگ و مراجع و ابزارهای تاثیرگذار فرهنگی وابسته است و از سویی دیگر به اصولی که در نظریۀ فرهنگ مطرح میشود. نکته مهمی که باید بدان توجه کرد، پیچیدگیها و ظرافتهای مسئله است که دستیابی سریع به نقشهای دقیق، کمّی و کاملا پاسخگو را با تردید روبهرو میسازد.
حیطه تاثیرگذاری مهندسی فرهنگ بر مسیر فرهنگی جامعه و اصلاح آن، بسته به چند عامل مهم است. نخستین عامل، میزان کنترل ابزارها، نهادها، مراکز و شخصیتهای مولد فرهنگ است. طبعا نقشه فرهنگی حاصل از مهندسی فرهنگ را تا هنگامی که همه ــ یا دست کم اکثر ــ عوامل مولد فرهنگ نپذیرند و بدان ملتزم نباشند، نمیتوان نتایج مثبتی از آن انتظار داشت. عامل دیگر فرهنگپذیراناند که آیا آنچه را عوامل فرهنگساز ارائه میدهند، بدون هیچ واسطه یا کاتالیزور درونی و بیرونی میپذیرند یا نه؟ در حقیقت مراحل پیچیدهای که در قبول و پذیرش فرهنگ وجود دارد، مانع از آن است که بتوان تاثیرپذیری فرهنگپذیران را به سادگی پذیرفت. سومین عامل این است که صیرورت فرهنگی جامعه، فقط از عوامل بیرونی نشأت نمیپذیرد و آنچه در درون تک تک افراد جامعه میگذرد و برآیند خود را در نگرشها و رفتارهای فرهنگی بروز و ظهور میبخشد، عامل بسیار مهمی در این صیرورت است. در فعل و انفعالات فرهنگی جوامع، این مسئله بسیار مشاهده میشود که نقشه فرهنگ مسیری را دنبال میکند که نمیتواند با بروندادهای درونی افراد جامعه همسو و هماهنگ باشد.
شاید همین چالشها، دشواریها و پیچیدگیهاست که عدهای را به این نظریه سوق میدهد که اساسا مهندسی فرهنگ، امری محال و نامطلوب است. اما به نظر میرسد بهرغم همۀ این پیچیدگیها، نمیتوان از ضرورت و امکان مهندسی فرهنگ صرفنظر کرد و از اصلاح فرهنگی یا پیشنیاز ضروری آن ــ که مهندسی فرهنگ است ــ منصرف شد. توجه به این پیچیدگیها باید موجب شود که اولا میزان انتظار از مهندسی فرهنگ را واقعبینانه تعیین کرد و ثانیاً در مبانی نظری فرهنگ و آنچه به عنوان «نظریه ملی فرهنگ» باید بدان رسید، این چالشها را به عنوان ملاحظات مهم در نظر گرفت. دست نیافتن به اثرگذاری صددرصد مهندسی فرهنگ، هرگز نباید ما را از تاثیر نسبی آن، که در جهتدهی به تحول فرهنگی جامعه بسیار مهم است، غافل یا نسبت به آن ناامید سازد.
گفتار دوم : سیاست گذاری و برنامه ریزی دولت در حوزه ی فرهنگ
چنانکه در سند مشکلات و چشم اندازها که در کنفرانس جهانی سیاست گذاری فرهنگی تصویب شد و در مبحث پیش بیان شد ، فرهنگ نیز مانند دیگر حوزه های اجتماعی نیازمند به برنامهریزی و سیاستگذاری است. چرا که فرهنگ و استفاده از آن حقی است که برای عموم مردم توجیه شده و مورد پذیرش است. لذا دولتها موظف به فراهمآوری زمینههای لازم جهت استفاده عموم از این حق هستند. پس همان طور که دولتها برای اقتصاد، علم، آموزش و پرورش و رفاه ،سیاستگذاری میکنند،در مورد فرهنگ نیز سیاستهایی طراحی میشود.
«برنامه ریزی یکی از وظایف ۵ گانه مدیریت( شامل برنامه ریزی،سازماندهی،بسیج منابع ،هدایت و سرپرستی،کنترل) است که بر سایر وظایف مدیران اولویت دارد.برنامه ریزی شامل انواع مختلفی از جمله :برنامه ریزی استراتژیک،عملیاتی و تخصصی است. اما می توان به طور اجمال در تعریف برنامه ریزی آن را تصور و طراحی وضعیت مطلوب و یافتن و پیشبینی کردن راه ها و وسایل نیل به آن اهداف بیان کرد.
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-09-30] [ 04:25:00 ب.ظ ]
|