“جان باتیست سی کارآفرین را هماهنگ کننده و ترکیب کننده عوامل تولید می‌داند اما ویژگی خاص را برای او در نظر نمی گیرد. به عبارت دیگر به فردی که عوامل تولید (زمین، نیروی کار و سرمایه) را به منظور تولید، تجارت یا ارائه خدمات ترکیب کند کارآفرین و به کار او کارآفرینی گفته می شود” (نیازی، کارکنان، ۱۳۸۶: ۸). شومپیتر نیز که دیدگاه اقتصادی دارد، کارآفرینی را مفهومی ایده­ال می‌داند که به عنوان موتور نظریه پویایی توسعه اقتصادی، ایفای نقش می‌کند. در این نگرش نیروی خلاقانه، بینش، ایده کسب وکار، عدم تمایل به مدیران اداری غیر خلاق، مهارت وسوسه انگیز برای جلب نظر سرمایه گذاری سرمایه داران، توانایی اعمال خطر، برای حمله به موقیعت های ناشناخته مورد توجه است و تنوع وسیعی از نوآوری ها محصولات یا فرایند های جدید، دگرگون سازی محصولات بازار های جدید، مواد اولیه جدید یا ساخت های بازار های جدید در آن به اجرا می­ آید ( وان ون[۱۰۵]،۱۹۹۲، به نقل از نیازی و کهتری، ۱۳۸۹).

” از نظر کارل منگر[۱۰۶] کارآفرینان دارای چهار مسئولیت مهم هستند که عبارت از :

۱- کسب اطلاعات اقتصادی

۲- اجرای محاسبات اولیه و اساسی

۳- تحریک فرایند تولید

۴- کنترل های این فرایند در شرایت اقتصادی مالی” ( تفضلی، ۱۳۷۲: ۲۲۰).

” تئودر شولتز[۱۰۷] معتقد بود که عدم تعادل در یک اقتصاد پویا امری اجتناب ناپذیر است، این عدم تعادل را نمی توان به موجب قانون سیاست عمومی بر طرف کرد و یقیناً علم معانی و بیان هم نمی تواند آن را بر طرف کند، تنها فعالیت های کارآفرینانه است که با تخصیص مجرد منابع می‌تواند اقتصاد را به حالت تعادل برگرداند” (صالحی امیری، ۱۳۸۸: ۱۶) .

هر چند طی قرون متوالی (۱۹-۱۶م) موضوع کارآفرینی در صدر نظریه های اقتصادی مطرح بود و از کارآفرینان به عنوان موتور توسعه اقتصادی نام می بردند، اما از اواسط قرن بیستم (۱۹۷۰- ۱۹۳۰) بحث کار آفرینی در اندیشه اقتصادی کم رنگ شد. عده ای کم رنگ شدن واژه کارآفرینی را جایگزینی واژه «سرمایه داری» به جای «کارآفرینی» توسط ادام اسمیت می دانند؛ برخی ایفای نقش کارآفرینی توسط دولت و عده ای استفاده از شیوه های آماری و ریاضی در تحلیل اقتصادی را دلیل این امر می دانند (احمدپور، ۱۳۷۹). اخیراًً با پایه گذاری مکتب جدید در تفکرات اقتصادی که بر اساس رفتار شناسی بنا نهاده شده، مجدداً به نقش کارآفرین در اندیشه‌های اقتصادی توجه بیشتری شده است. مایسز[۱۰۸] (۱۹۶۶) پایه گذار مکتب جدید که به آن «مکتب نوین اتریش[۱۰۹]» می‌گویند، معتقد است: اقتصاد عبارت از گردآوری و ترتیب منظم همه اطلاعات تجربی درباره رفتار و عمل انسان. وی با بهره گرفتن از روش رفتارشناسی استدلال کرد که انتخاب های فردی و رفتار هدفمند انسانی را می توان به عنوان مبنایی استقرایی در استدلال اقتصادی معتبر دانست.

در جمع بندی نظریه های اقتصادی می توان این گونه مطرح کرد که فرض اصلی در برخورد اقتصادی با کارآفرینی، رفتار عقلایی انسان با منابع کمیاب است و ساز و کاری است که تخصیص بهینه منابع با بهره گرفتن از فرصت های آتی همراه با ریسک را میسر می‌سازد (احمدپور و احمدی، بی تا). اما به دلیل عدم توجه نظریه های اقتصادی به عوامل اجتماعی و محیطی و نیز محدودیت های شناختی و ادراکی انسان در تبیین و تحلیل کارآفرینی، متخصصان روانشناسی، جامعه شناسی و مدیریت پا به عرصه کارآفرینی نهادند.

۲-۱۱-۲)) نظریه های اجتماعی و روان شناسی

از اواسط قرن بیستم به بعد روان شناسان، جامعه شناسان و دانشمندان علوم رفتاری با درک نقش کار آفرینان و توسعه و پیشرفت جامعه به منظور شناسایی ویژگی ها، الگوهای رفتاری و اجتماعی به بررسی در این زمینه پرداختند. “مک کللند که اولین بار« نظریه روان شناسی توسعه اقتصادی» را مطرح کرد، معتقد است که عامل عقب ماندگی اقتصادی در کشورهای در حال توسعه، مربوط به عدم درک خلاقیت فردی می‌باشد، که می توان با یک برنامه صحیح تعلیم وتربیت روحیه کاری لازم را در این جوامع، به گونه ای که شرایط مورد نیاز برای صنعتی شدن جوامع فراهم آید، تقویت کرد” (تفضلی، ۱۳۷۲: ۲۹). مک­کللند (۱۹۶۱) معتقد است مدیر نوآوری که مسئولیت تصمیم گیری را بر عهده دارد، به اندازه مدیر یک شرکت، کارآفرین است. از نظر وی فرد کارآفرین کسی است که یک شرکت یا یک واحد اقتصادی را سازماندهی می‌کند و ظرفیت تولیدی آن را افزایش می‌دهد. از این رو یک کارآفرین دارای ویژگی هایی هم چون نیاز به موفقیت یا توفیق بالا و مخاطره پذیری و ریسک باشد.

” از نظر روان شناسان، کارآفرین فردی است که عموماً با نیروی مشخص پیش می راند، نیروهایی از قبیل نیاز به کسب یا رسیدن به چیزی، تجربه کردن، انجام دادن یا فرار از سلطه دیگران” (شاه حسینی، ۱۳۸۸: ۳). در واقع روان شناسان توجه خود را به تجزیه و تحلیل فرد معطوف داشته و به دنبال پاسخ ‌به این سؤال که کدام ویژگی های فردی است که کارآفرین را از غیر کارآفرینان متمایز می‌کند، بر ویژگی های شخصیتی و روان شناختی افراد تأکید می‌کنند. در عین حال، در دیدگاه های اجتماعی و رفتاری فرد کارآفرین به عنوان یکی از عوامل مهم فرایند کارآفرینی نگاه می شود و علاوه بر ویژگی های شخصیتی، به محیط پیرامون وی و ویژگی های جمعیت شناختی نیز توجه می شود.

۲-۱۱-۳) نظریه های مدیریت

تبیین و تحلیل کارآفرینی در مدیریت و سازمان ها از دهه ۱۹۸۰ به بعد آغاز شده است. متخصصان علم مدیریت با بهره­ گیری از رویکرد فرایندی، مدیریت کارآفرینی و ایجاد شرایط، کارآفرینی را در محیط های سازمانی مورد بررسی قرار داده‌اند.

” از اوایل دهه ۱۹۸۰ گرایش به سوی کارآفرینی و تأثیر شرکت ها بر نوآوری برای بقا و رقابت با سایر کارآفرینان، باعث هدایت فعالیت های کارآفرینانی به درون شرکت ها شد. این امر با پیشرفت ناگهانی صنایع در عرصه رقابت های جهانی و اهمیت یافتن تفکر و فرآیندهای کارآفرینی در شرکت های بزرگ همراه بود و اهمیت توجه به کارآفرینی را برای مدیران ارشد شرکت ها دو چندان نمود. هدف عمده از تصمیم فرایند کارآفرینی سازمان ها در واقع اولویت دادن به اقدام برای فعالیت های مخاطره آمیز نسبت به برنامه های جاری شرکت ها می‌باشد” (برگل هان[۱۱۰]، ۱۹۸۴، به نقل از نیازی و کارکنان، ۱۳۸۶ : ۳۰).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...