خرید متن کامل پایان نامه ارشد | دیدگاه یادگیری – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
بر پایه کلی منش شناسی از راه روان تحلیل گری خصوصیات روان آزردگی (یا منش روان آزردگی) نتیجه سازگاری غیر کافی غرایز با واقعیت اجتماعی است. اگر کشاننده های لیبیدویی به کیفیت سازگار شده اجتماعی و نسبتاً پایدار تغییر حالت دهنده، می توان از منش غیر روان آزرده سخن به میان آورد. در هر حالت تشخیص و تفاوت بین منش بهنجار (متعادل) و روان آزرده کاملاً متغیر است و در درجه اول بستگی به میزان کمبود سازگاری اجتماعی دارد (فروم[۷۱]، ۱۹۶۱).
درباره شکل گیری فرامن باید تأکید کرد که کودک با شخص والدین همانندسازی نمی کند بلکه همانندسازی با فرامن آن ها صورت میگیرد و فروید با بهره گرفتن از اصطلاح همانندسازی با پایگاه والدین این تمایز را برجسته ساخته است. بدین ترتیب فرامن کودک از همان محتوا مملو خواهد شد و معرف احکام ارزشی و سنت هایی که در خلال نسلها پایدار مانده اند خواهد گشت (منصور و دادستان، ۱۳۶۹).
نظریه پردازانی که به طور کلی پیرو فروید هستند، اما با جنبههای خاصی از تفکر او موافق نیستند، نوفروید گرایان یا روان تحلیل گرایان جدید نامیده میشوند؛ زیرا در پی تجدید نظر در اغلب عقاید اساسی فروید بوده اند.
در دید آدلر زندگانی در اجتماع از یک سو مستلزم محدودیت های متقابل و هدفهای فردی برتر بلافاصله و فوری است و انسان را مجبور به همیاری و همکاری می کند و از سوی دیگر این چنین زندگانی تنها شکل موجودیتی است که بتواند ایمنی را فراهم سازد. بدین ترتیب در کنار رنجها یعنی احساس های ناتوانی و کهتری مرهمی نیز نهاده شده است و آن توحید کامل با گروه اجتماعی است. به نظر آدلر این یکپارچگی یا توحید با گروه در هر فرد سالم بر اثر تمایل عمیقی که ناشی از انگیزه اجتماعی زیستن است و انسان را به دوست داشتن و پذیرفتن دیگری و همکاری و تعاون می کشاند تسهیل میگردد (منصور، ۱۳۷۱).
آدلر بر این باور است که افراد بشر موجوداتی اجتماعی هستند و بنابرین رفتار بشر تنها با دریافت اجتماعی آن قابل درک است. در هر فردی ظرفیتی به صورت فطری وجود دارد –علاقه اجتماعی- که بسط و توسعه میدهد؛ یعنی تمایل به همکاری با دیگران. منظور از اجتماعی بودن نه تنها در بر گیرنده علاقه به دیگران بلکه علاقه به علاقمندیهای دیگران میباشد. علاقه اجتماعی استعداد و همکاری و زندگی اجتماعی است که میتواند از طریق آموزش گسترش یابد وقتی گسترش یافت میتواند از طریق مهارت های واقعی همکاری و کمک، درک وهمدلی بیان شود. بنابرین علاقه اجتماعی، ملاک آدلر برای تشخیص سلامت روانی بوده است. علاقه اجتماعی معیار سنجش هنجار بودن کودک است (انس باخر و انس باخر[۷۲]، ۱۹۵۶).
میزانی که فرد میتواند به طور موفق با دیگران سهیم باشد و از طریق کار کردن با آن ها مشارکت نماید و یک رابطه ارضا کننده با فردی از جنس مخالف خود به وجود بیاورد که در واقع نشان دهند سطح بلوغ و یکپارچگی کلی شخصیت او میباشد، تلاش اجتماعی است که یک تلاش اولیه است نه ثانویه.
جستجو برای اهمیت داشتن و یافتن جایگاهی در اجتماع، از جمله اهداف اساسی هر کودک و بزرگسالی میباشد. بنابرین افراد بشر را نباید در انزوا نگاهکرد بلکه باید آن ها را به عنوان موجوداتی که دارای تعامل اجتماعی هستند دید (مایر[۷۳]، ۱۹۷۹؛ به نقل از شیلینگ، ۱۳۷۲).
از دید آدلر[۷۴] فردی سالم یا هنجار از نظر روانی کسی است که علاقه اجتماعی او رشد یافته و مشتاق است خود را به زندگی و وظایف زندگی بدون هر نوع بهانه و طفره رفتن متعهد نماید (شیلینگ، ۱۳۷۲).
نظر اریکسون[۷۵] به نظریه نو پدیدآیی معروف شده است. نظریه روانی – اجتماعی وی تأکید بر تناسب متقابل بین فرد و محیط دارد. یعنی از یک سو ظرفیت ارتباطی فرد با محیط پیوسته تغییر میکند (زندگی که متشکل از آدمیان و نهادهاست) و از سوی دیگر آمادگی این مردم و نهادها برای آنکه وی را به صورت بخشی از فرهنگ موجود درآورد (اریکسون، ۱۹۷۵).
بنا به نظریه وی تشکل و تحول شخصیت در هشت مرحله از کودکی تا پیری تحقق می پذیرد. فرد آدمی در جریان تعامل با واقعیت بیرونی دید خود را نسبت به جهان توسعه می بخشد. هر مرحله با یک موقعیت تعارضی که باید آن را حل کرد مطابقت دارد. تعارض همواره در طول زندگی فعال باقی می ماند و فرد به اشکال مختلف با آن مواجه می شود. چنان چه انسان در این وظیفه با شکست مواجه گردد ممکن است اغتشاشات روانشناختی وخیمی در وی پدیدار گردند. یکی از موضوعات اصلی نظریه اریکسون هویت من و رشد آن است. هویت من احساسی است که هشیارانه تجربه می شود. احساسی که از تبادل فرد با واقعیت اجتماعی خویش ناشی می شود. هویت من یک فرد پیوسته در حال تبدیل و تغییر در پاسخ به تغییرات در محیط اجتماعی است. در نظر اریکسون تشکیل و حفظ اساسی از هویت من اهمیت فراوانی دارد، او عدم وجود هویت من قوی را یکی از نخستین عوامل تعیین کننده آسیب روانی و ناسازگاری میداند.
دومین موضوع عمده در نظر اریکسون به مفهوم شایستگی و کفایت شخصی مربوط می شود. اگر یک مرحله از رشد با موفقیت پشت سر گذاشته شود فرد با احساس بالایی از شایستگی به مرحله بعد راه مییابد. اگر در آن مرحله موفق نشود احساس حقارت در او به وجود خواهد آمد.
اریکسون معتقد است که افراد تنها در صورتی که از قبل دارای احساس قوی از هویت باشند قادر به انس گرفتن هستند. اگر افراد احساسی روشن و مطمئن از اینکه چه کسی هستند نداشته باشند برای آن ها غیر ممکن است که به طریقی صمیمانه با دیگران ارتباط متقابل پیدا کنند. مؤانست واقعی مستلزم آن است که انسان به طریقی مشتاقانه و صریح و با میل به سهیم شدن حتی مشخص ترین جنبههای وجود خود با دیگران به این روابط نزدیک شود. در واقع اریکسون از نیاز به مؤانست به منزله جستجویی دو جانبه برای هویتی مشترک سخن میگوید (اریکسون، ۱۹۵۰؛ به نقل از کارور و شی یر؛ ترجمه رضوانی، ۱۳۷۵).
دیدگاه یادگیری
در دیدگاه رفتاری، آسیب شناسی رفتاری یک بیماری نیست بلکه پاسخی است که بر اساس همان اصول رفتاری یاد گرفته شده است که همه الگوهای پاسخ بر اساس آن یاد گرفته میشوند. یادگیری نگهداری و و تغییر رفتار نابهنجار، درست مانند یادگیری رفتار عادی است و رفتار عادی را نیز می توان یک سازگاری به حساب آورد که از یک گذشته پر از تقویت ناشی شده است (آسمن و کوارتز[۷۶]، ۱۹۶۹؛ به نقل از پروین، ۱۳۷۴).
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-09-30] [ 04:26:00 ب.ظ ]
|