در اوایل سال ۱۹۸۴ یورگن راش[۵۰] متوجه شد که بسیاری از بیماران او که مبتلا به بیماری روان­تنی یا نشانگان پس از ضربه مبتلا هستند، فاقد تخیل می­باشند و در بیان احساس خود مشکل دارند. چند سال بعد روان تحلیل­گری به نام کارن هورنای[۵۱]، وضعیت یکسانی را در برخی از بیمارانش توصیف کرد که به روان درمانی روان تحلیلی خوب جواب نمی­دادند، زیرا از لحاظ هیجانی آگاهی نداشتند و از تجارب درونی معدودی برخوردار بودند. این بیماران روانپزشکی اغلب نشانه­ های روان­تنی نشان می­دادند و برای کاستن از تنش و پریشانی اغلب به سوء مصرف الکل متوسل می­شدند و یا به پرخوری و سایر رفتارهای اجباری می­پرداختند. چنین بیمارانی را که نمی­توانستند بگویند چه احساسی دارند، گاهی اوقات «بی­سوادان هیجانی» می­نامیدند.

استفاده از هیجان­های مناسب در برابر فشار روانی از تأثیر منفی آن بر سلامت روانی فرد می­کاهد و در نتیجه باعث سازگاری می­ شود. ‌بنابرین‏ مهارت های اجتماعی و هیجانی با توانایی‌های لازم برای موفقیت در کلاس درس به هم تنیده­اند. وقتی فرد نسبت به توانایی هایش برای تنظیم هیجانات خود باور دارد به احتمال زیاد ابراز آن ها بر سلامت روانی فرد تأثیر مثبت می­ گذارد. پس سازگاری موفق با تجربه­ فشارزای روانی تا حدودی به باورهایی بستگی دارد که فرد از ظرفیت تنظیم احساساتش برخوردار است، همچنین نقش دانشگاه را نمی­ توان صرفاً محلی برای یادگیری مطالب تحصیلی تلقی کرد، بلکه باید مکانی باشد که علاوه بر این منجر به آموزش مهارت های اجتماعی و هیجانی گردد (اسمخانی اکبری نژاد و همکاران، ۱۳۸۹).

بخش چهارم: جهت گیری مذهبی

۲-۲۰- مفهوم و نظریه های مذهب

ریشه و بنیاد کلمۀ «دین» در فارسی، آریایی است. سامی ها این کلمه را با واژه های «دنو» و «دنیو» (به معنی قانون- حق- قضا و حکم) به کار می‌برند. عبری ها و آرامی ها نیز واژه دین و دنیا را به مفهوم فوق به کار می‌برند. در عربی نیز به معنای آیین و شریعت به کار می رود و عبارت از یک وضع و تأسیس الهی است که مردم عاقل را به رستگاری هدایت می‌کند و شامل عمل و حقیقت هر دو است. در زبان های مشتق از لاتین، مفهوم دین مشتق از مصدر لاتینی ولی گاره است که به معنای به یکدیگر پیوستنی و پیوند مجدد خود با خدا می‌باشد. در فرهنگ دهخدا، دین معادل کیش، طریقت و مقابل کفر آورده شده است. همچنین در فرهنگ آکسفورد چند تعبیر برای دین ذکر شده است از جمله:

۱- اعتقاد به وجود خدا یا خدایانی که بر عالم تسلط دارند و طبیعت روحانی را به انسان عنایت می‌کنند که بعد از مرگ جسمانی در وجودش جریان دارد.

۲- بخشی از نظام اعتقادی و عبادی که بر اساس ایمان فرد استوار است مانند مسلمان، مسیحی، زرتشتی، بودایی و …

۳- کنترل کننده نفوذ در زندگی شخصی (سامانی و لطیفیان، ۱۳۸۷).

۲-۲۰-۱- مذهب از نظر جامعه شناسان: دین عبارت است از مجموعه ای از عقاید موروثی و مورد قبول ‌در مورد روابط انسان با مبدأ وجود (مانند مفاهیمی چون؛ روح، خدا، زندگی، مرگ، دنیای پس از مرگ، بهشت و دوزخ) می‌باشد.

۲-۲۰-۲- مذهب از نظر روانشناسان: با پذیرفتن این که مذهب یک موضوع مهم در زندگی افراد است، می توان گفت که واژه ها، نفوذ باورها، تلاش ها، رفتارها و ویژگی های ارزش درونی افراد مذهبی در حوزه زندگی آن ها باید جزئی از تحلیل روان شناختی باشد. به گفتۀ گورساچ[۵۲] (۱۹۹۸) آگاهی دربارۀ مذهب به اندازۀ سایر ضمایم پایگاه اطلاعاتی روان شناختی، ارزشمند است. و نیازی نیست که اهمیت مذهبی در زندگی افراد نشان داده شود. روانشناسی یک عدم است و هر موضوعی را که در محدودۀ کلی آن قرار دارد می توان به طور منطقی مورد بررسی قرار داد.

مفهوم مذهب سال ها موضوع مورد علاقۀ روانشناسان بوده است. روانشناسان مشهوری از قبیل؛ فروید، یانگ، آبراهام مازلو، آلپورت در تلاش برای درک ارتباط مذهب با شخصیت و سلامت روان، نظریاتی را در رابطه با مذهب مطرح نموده اند که در زیر به برخی از این نظریات اشاره می شود.

۲-۲۰-۳- نظریه روان تحلیل گری[۵۳]

زیگموند فروید برای مذهب اساس متعددی را (از قبیل روان آزردگی جمعی، خطای ادراکی[۵۴]، توهم[۵۵]، روان آزردگی-وسواسی جهانی بشریت[۵۶]) به کار برده است. وی در کتاب «آینده یک توهم» مسئله دین را مورد بررسی قرار داد و ضمن تمایز بین مذهب و اخلاق متعهد است، حتی اگر انسان به خدا اعتقاد نداشته باشد، می توان خوب و بد را بشناسد. طبق نظریه فروید، چون انسان ها برای مهار طبیعت و نظم بخشیدن به ارتباطات بشری به تمدن وابسته بوده اند بهای گزافی را برای دستیابی به تمدن پرداخته‌اند. وی که روان آزردگی را به عنوان بهایی برای دستیابی به تمدن ارزیابی نموده معتقد است برای مقابله با روان آزردگی ها مذهب شکل گرفته است. همچنین فروید مطرح می‌کند که انسان ها، در گذشته در مقابل نیروهای طبیعت بی دفاع بودند و نیاز به چیزهایی (همانند مذهب) برای محافظت خود داشتند. ‌بنابرین‏ او نتیجه گرفت که مذهب از ناتوانی انسان نشأت گرفته است. در نتیجه، به نظر فروید منشأ دین ناتوانی انسان در مقابله با نیروهای طبیعت در بیرون از خود و نیروهای غریزی درون خود است.

دین در مراحل اولیۀ تکامل انسان به وجود می‌آمد، یعنی هنگامی که بشر هنوز قادر به استفاده از خرد خود در مقابله با این نیروهای درونی و بیرونی نبود و می بایست یا این نیروها را سرکوب کند و یا به کمک نیروهای مؤثر دیگر، آن ها را مهار کند. بدین طریق، بجای مقابلۀ عقلانی با آن ها، از روش های مقابلۀ انفعالی و نیروهای هیجانی کمک گرفت. وظیفه این نیروها سرکوبی و به اختیار در آوردن نیروهایی است که بشر، قدرت مقابله منطقی و عقلانی با آن ها را ندارد.

همچنین فروید بین مذهب و وسواس تقارن می دید و اعتقاد داشت آموزش های مذهبی مسئول بسیاری از بدبختی های روان آزرده وار است. برای فروید مذهب نشان دهندۀ بیماری است چون دستورات مذهبی و نفوذ اولیه مذهب باعث می شود ما به انگیخته های معینی وا پس روی کنیم. ‌بنابرین‏، طبق نظریه فروید باور مذهبی و اعتقاد به خدا نه تنها غیر ضروری بلکه قطعاً غیر مفید است.

۲-۲۰-۴- نظریۀ نو روان تحلیل گری

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...