علاوه بر مفهوم خودتنظیمی که نقش عمده‌ای در نظریه بندورا دارد، مفهوم اصلی نظریه وی در مفهوم خودکارامدی تجلی می‌یابد. خودکارامدی، ارزیابی فرد از توانایی خود در انجام یک تکلیف است. خودکارامدی، به باورهای شخصی درباره ظرفیت‌های خود با یادگرفتن یا انجام فعالیت‌ها در سطح معین اشاره دارد. به نظر بندورا، این که افراد چگونه رفتار می‌کنند، بیشتر به واسطه باورهایشان درباره توانایی خود در آن حیطه و تأثیر این باورها در گرایش آن ها به استفاده از دانش و مهارت‌های قبلی برای انجام آن عمل دارد، بستگی دارد(سالکایند، ۲۰۰۸).

بندورا(۱۹۹۷)، اعتقاد دارد که ارزیابی‌های خودکارآمدی، تأثیر عمیقی بر سطح انگیزش ما دارد. وقتی اعتقاد داشته باشیم که در تکالیف به خوبی عمل می‌کنیم، با وجود مکث‌های موقت روی آن ها، سخت‌تر و با پشتکار بیشتر کار می‌کنیم. هنگامی که به توانایی‌هایمان شک می‌کنیم با انرژی کمتر کار می‌کنیم که احتمال بیشتری وجود دارد، هنگام روبرو شدن با اولین مشکل، آن را رها سازیم. به عبارت دیگر در چارچوب نظریه ی خودکارآمدی(بندورا،۱۹۹۳)، چنین بیان می شود که افراد با باورهای قوی به توانایی‌های خود نسبت به افرادی که به توانایی‌های خود تردید دارند، در انجام تکالیف کوشش و پافشاری بیشتری از خود نشان می‌دهند و در نتیجه عملکرد آن ها در انجام تکالیف بهتر است(عبدی نیا، ۱۳۷۷).

بندورا به تدریج بر اهمیت ادراک فرد از خودکارامدی به عنوان میانجی شناختی عمل انسان تأکید می‌کند و این باورها را پیش‌بینی‌کننده های م‍ؤثر در رفتار ما می‌شناسد. وقتی انسان در حال بررسی عمل است و یا آن که به آن مشغول است، قضاوت‌هایی نیز از توانایی خود در انجام دادن وظایف گوناگون و شرایط آن ها به عمل می‌آورد. هر فرد، معیارها و هدف‌هایی برای خود تعیین می‌کند که طولانی مدت یا کوتاه مدت و سهل‌الوصول است. همچنین، او ‌در مورد توانایی انجام دادن تکالیف لازم برای دستیابی این هدف‌ها نیز قضاوت می‌کند. اگر چه انسان تحت تأثیر موقعیت‌ها قرار دارد، به دلیل تعیین هدف برای خود و قضاوت درباره خودکارامدی و خودسنجی، موجودی فعال است(راوندی، ۱۳۸۶).

اهمیت خودکارآمدی در یک آزمایش به وسیله کولینز[۳۳] (۲۰۰۴)، نشان داده شده است. کولینز کودکان را بر اساس سطح توانایی آن ها در ریاضیات، به دو گروه تقسیم کرد. همچنین عقیده کودکان را ‌در مورد توانایی‌هایشان جویا شد. سپس به همه کودکان تعدادی مسئله مشکل داد. همان طور که انتظار می‌رفت، کودکان دارای توانایی بالا، نسبت به گروه دارای توانایی پایین، بهتر عمل کردند. اما تصور آن ها از خودکارآمدی خویش نیز در این امرتأثیر داشت. در بین هریک از گروه‌ها، که توانایی‌های مختلفی داشتند، کودکانی که اعتقاد داشتند در ریاضیات خوب هستند، مسائل بیشتری را حل کردند، با پشتکار و اشتیاق بیشتری روی مسائلی که نتوانسته بودند حل کنند، کار می‌کردند ونگرش مثبت‌تری نسبت به ریاضیات از خود نشان می‌دادند(راوندی، ۱۳۸۶). البته این امکان وجود دارد که فرد، توانایی خود را کمتر از حد معمول، تخمین بزند. این موضوع به ویژه هنگامی که احتمال آسیب جسمانی وجود داشته باشد، صادق است. اگر ما توانایی خود را در ورزشی مانند اسکی بالا تخمین بزنیم، در یک سراشیبی زمین می‌خوریم. به شدت آسیب می‌بینیم. با این وصف، بندورا به طور کلی معتقد است که خوب است ما استعدادهای خود را بالا تخمین بزنیم و معتقد باشیم که موفق می‌شویم، زیرا زندگی با مشکلات، ناملایمات، شکست‌ها، موانع و بی‌عدالتی همراه است. ‌بنابرین‏، خودکارآمدی خوش‌بینانه، سودمند است. افراد پرتلاش، آن قدر در خود احساس نیرومندی می‌کنند که قادرند تلاش فوق‌العاده‌ای از خود نشان دهند و شکست‌های زیادی را که به آن ها دچار می‌شوند، تحمل کنند(بندورا، ۱۹۹۷).

هم چنین به اعتقاد شولتز(۱۹۹۰)، افرادی که میزان حس خودکارآمدی آن ها ضعیف است توانایی لازم را در اعمال هر گونه نفوذ و تأثیر بر رخدادها و شرایطی که آنان را تحت تأثیر قرار می‌دهد، ندارند. در نتیجه آنان معتقدند که هر گونه سعی و تلاش بیهوده و بی ثمر است و جای شگفتی نیست که آن ها اندوه و نگرانی زیادی داشته باشند. در نتیجه احتمال این که این افراد انتظارات ضعیفی کسب کرده و حس خودکارآمدی شان کاهش یابد، وجود دارد. در مقابل افرادی که از حس خودکارآمدی بالایی برخوردار هستند تمایل دارند هر چه بیشتر خودشان را با تکالیف مورد نظر درگیر نمایند. هنگام رو به رو شدن با مشکل زمان زیادی مقاومت می‌کنند و دوست دارند تکلیفی که به آن ها واگذار می شود به طور شایسته انجام دهند و برای رسیدن به هدف هر زمان که نیاز باشد راهکارهای خود را تغییر دهند(فراهانی، ۱۳۷۸).

۲-۲-۱-۶ ابعاد خودکارآمدی

۲-۲-۱-۶-۱ خودکارآمدی برای عملکرد

هنگامی که افراد با حوزه های یک فعالیت یا تکلیف آشنایی دارند، احتمالاً باورهای خودکارامدی خود را که منتبع از تجارب قبلی آنان در زمینه تکلیف یا فعالیت مشابه می‌باشد، فرا می‌خوانند. در این موارد، قضاوت‌های خودکارامدی، «خودکارامدی برای عملکرد» نامیده می‌شود، زیرا باورهای خوداکارآمدی مستقیماً با عملکردی که افراد مدنظر دارند، هماهنگ می‌باشند(راوندی، ۱۳۸۶).

۲-۲-۱-۶-۲ خودکارآمدی برای یادگیری

زمانی که افراد با فعالیت یا موقعیتی روبه رو می‌شوند که نسبت به آن آشنایی ندارند، دقیقاًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًًً نسبت به مهارت‌ها یا قابلیت‌های مورد نیاز آگاهی نداشته و ‌کارآمدی آنان نمی‌تواند مبتنی بر تجارب قبلی آنان در فعالیت یا موقعیتی مشابه باشد. لذا باورهای خودکارامدی بر مبنای موقعیت‌های پیشین در موقعیت‌هایی مشابه با موقعیت جدید استنباط می‌گردند. این قضاوت‌های خودکارامدی را «خودکارآمدی برای یادگیری » می‌نامند. این قضاوت‌ها شامل استنباط‌هایی از توانایی‌های فرد برای یادگیری آن چه برای انجام موفقیت‌آمیز یک فعالیت مورد نیاز هستند، می‌شود(راوندی، ۱۳۸۶).

تأثیر باورهای خودکارآمدی بر عملکرد، چنان چشمگیر است که می‌تواند تفاوت‌های عمده در توانایی افراد را نیز از بین ببرد. وینبرگ، گلد و جکسون[۳۴] در تحقیقی که در جریان یک مسابقه دو(مهارت حرکتی) برگزار شد، سطح خودکارآمدی دو گروه شرکت‌کننده را با ارائه اطلاعات فرضی متفاوت به هر یک از دو گروه درباره رقیب تغییر دادند. رقیب یک گروه را فردی دچار آسیب در ناحیه زانو و رقیب گروه دیگر را یک ورزشکار حرفه‌ای معرفی کردند. در پایان مسابقه به وضوح، عملکرد گروه اول( دارای خودکارامدی بالا) بهتر از گروه دوم بود(پروین، ۱۳۸۱).

۲-۲-۱-۷ منابع خودکارآمدی

خودکارآمدی تعیین کننده اساسی عملکرد مناسب و شایسته فرد است. خودکارآمدی ناگهانی و یک دفعه اتفاق نمی‌افتد بلکه عقاید خودکارامدی از منابع خاصی ریشه می‌گیرند(مادوکس[۳۵]، ۲۰۰۲).

در واقع انتظارات خودکارآمدی ‌بر اساس منابع متعدد اطلاعاتی پا می‌گیرد. هر روش مشخص، بسته به نحوه ی کاربست آن ممکن است به یک یا چند اطلاعات مربوط به تأثیر و نفوذ نزدیک شود. در همین رابطه بندورا ۱۹۷۷)، چهار منبع اطلاعات خودکارآمدی را مشخص می‌کند:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...