منشور در عین حالی که اعلام کننده ی اصول (اخلاقی) است، سندی اساسی است که به وسیله ی آن ارگان‌های تأمین کننده ی صلح تأسیس شده اند. اما نتیجه نقض مکرر این سند آن شده که جنگ‌های مداوم، فقط ارگان‌های تأمین کننده «صلح» را ناتوان و بی مایه کند، اما بر اعتبار اصول آرمانی و البته غیر عملی آن خدشه ای وارد نسازد.

خطای نویسندگان منشور آن بوده که قانون اخلاقی را به همان صورتی که بوده، در این سند جهانی وارد کرده و در نتیجه ساده نگری را با تناقض در هم آمیخته اند؛ ‌به این صورت که با نام «ما مردان ملل متحد» مدعی حفظ نسل‌های آینده از بلای جنگ شده و ابزارهایی نیز برای این منظور تدارک دیده، اما باز در همان دامی که «جامعه ی ملل» گرفتار آمده و دچار ضدیت حاکمیت ها شده بود، افتاده اند. به عبارت دیگر، نویسندگان «منشور» با آنکه خواسته اند جهانی فارغ از جنگ بنا کنند، صید آرمانگرایی محض خود شده اند. (فلسفی،۱۳۹۰،۱۲۶)

نتیجه گیری:

در جهانی که صرف نظر از کشورهای دارای حاکمیت، تحت الشعاع تغییرات خاص همچون بین‌المللی شدن اقتصاد، تغییر و تحول بازارهای جهانی، زیر‌ساخت‌های جدید ارتباطی مثل اینترنت، گسترش و توسعه ی قواعد حقوق بشر و مسائل مهم فرامرزی همچون گرم شدن زمین و… است؛ دولت‌ها در آن روابط جدید برقرار می‌کنند که با الگوهای پیچیده ای از وابستگی ها، همبستگی ها و رقابتها مواجه است. در این راستا پذیرفته شده که منافع ملی آن ها با سیاست تکروآنه نمی تواند به نحو شایسته ای تأمین شود و همکاری و هماهنگی سیاسی، پیش شرطهای اساسی برای پیشبرد منافع آن ها‌ است.

این دامنه ی وسیع فعالیت‌های انسانی فراتر از حدود جغرافیایی محصور به دلیل نگرانی ها و اهداف مشترک بشری، ادغام اقتصادهای ملی در اقتصاد جهانی، انتقال لحظه ای اخبار به سراسر جهان، تبادلات فرهنگی به شکل وسیع و… این مسئله را بیان می‌کند که افراد بشری به سمت جهانی پر از آرامش در حرکتند و احساسی که یک شخص به هموطن خود دارد در دوره ای جدید به تمام افراد بشری در هر جای جهان خواهد داشت آنچنان که در یک قسمت جهان اعتراضاتی درباره اوضاع نابسامان بخش دیگر صورت می‌گیرد و نهادها، تأسیسات و جنبش‌های بین‌المللی و غیر دولتی بسیار تأثیرگذار و تعیین کننده ای ظاهر می‌شوند؛ اندیشه ی عامی که به مردم اجازه می‌دهد جهان را همچون مکانی واحد تصور نمایند.

یکی از برجسته ترین ویژگی‌های اجتماعی جدید این است که توجه دولت‌ها و افراد بشری به مسائلی جلب می شود که در آن خصوص تکلیفی به ‌پاسخ‌گویی‌ وجود ندارد، بلکه آن ها بیشتر رو بسوی وجدان و آگاهی عمومی ای دارند که در جای خود، بر عوامل مشروعیت نهادهای سنتی تأثیر می‌گذارد. برای مثال، جنبش صلح نه تنها به دنبال بازداشتن دولت‌ها از جنگ است، بلکه در عین حال سعی می‌کند جوامع صلح آمیزتری ایجاد کند. این امر مستلزم افزایش وضعیت غیر خشونت بار، تقویت فرآیندهای حل اختلاف و از نظر برخی، توسعه ی رویه هایی است که بیشتر مبتنی بر همکاری تا رقابت است. مفاهیم و ساختارهای جدیدی که ناظر بر شناسایی، حمایت و پشتیبانی از حقوق افراد در سطح جهان است پیوندهایی فراتر از مرزهای سنتی جغرافیایی “که فراملی شدن” نیز تلقی می شود. روندی که در آن، روابط بین دولت‌ها در سطح بین‌المللی توسط روابط بین افراد و ‌گروه‌های غیر دولتی تکمیل می شود. تحولات پویایی که حاصل نوآوری‌های فناوری بوده و با پیشرفت ارتباطات و حمل و نقل و افزایش اطلاعات تقویت شده است. تشکلها و سازمان‌های جدیدی به صحنه سیاسی وارد شده اند که تلاش و مساعی این تشکلها و نهادها در جهت دسترسی به منابع خارجی یا تعامل با همگنان خود در خارج از کشور موجب تشدید و گسترش پویایی های جهانی شده است.

به نظر می‌رسد عهده دار شدن مسئولیت‌های خاص دولت‌ها و اعمال و اجرای مسئولیت‌ها تحت نظارت نهادها و جنبش‌های اجتماعی جهانی روش مناسبی برای تقلیل خودمحوری ها و قدرتگرایی های خودخواهانه برای دولت‌ها می‌باشد. از این منظر شاید بتوان جزء ذاتی صلح و امنیت بشری را در تشکیل دادگاه کیفری بین‌المللی و ایده ی مسئولیت کیفری فردی و سلب مصونیت از سران دولت‌ها در قبال این نوع مسئولیت جستجو کرد. همه آنچه از خصوصیات مقرضانه بیان شد را می توان در خشونت یا تجاوز مورد بحث قرار داد.

مثلث خشونت یا تجاوز به سه نوع مجزای خشونت اشاره دارد که هر یک با دیگری از ارتباط نزدیکی برخوردار است. اولین آن ها «خشونت مستقیم» است که به اعمال فیزیکی خشونت اشاره دارد. مثل مردی که همسرش را مورد ضربوشتم قرار می‌دهد، کودکی که در مدرسه دعوا می‌کند یا سربازانی که به جنگ می‌روند. جنگ به ‌عنوان یکی از شاخصترین نمونه های خشونت مستقیم در دهه های اخیر میلیون‌ها انسان را ببار آورده است. خشونت مستقیم، مواردی چون تجاوز جنسی، ایراد ضربوجرح و غیره را هم در بر می‌گیرد. گوشه ی دوم مثلث خشونت، «خشونت ساختاری» است که تشخیص آن دشوارتر است. مانند آپارتاید، مردسالاری، بردگی، استعمار، امپرایالیسم و غیره. هر ساله حدود ۳۰ میلیون نفر به خاطر گرسنگی جان می بازند در حالی که در هر سال حدود یک تریلون دلار آمریکا صرف تولید جنگ افزار می شود. این رقم، معادل ۲ میلیون دلار در هر دقیقه است. به جای این که این مبالغ برای بهداشت، تحصیل، تغذیه و زیرساخت های فرهنگی و توسعه هزینه شود، در نتیجه ی خشونت ساختاری هدر می رود. سومین جنبه خشونت، خشونت فرهنگی است. این مفهوم به یک سری ابعاد فرهنگی نظر دارد که اعمال خشونت در آن فرهنگ در واکنش به یک درگیری قابل قبول و مشروع می‌باشد. نژادگرایی، یکی از بارزترین نمومه های خشونت فرهنگی است. هیچ فرهنگی، صد در صد سفید یا سیاه، خشونت طلب یا صلح دوست نیست.

و اما آنچه که وجود یک قدرت اتحادی بزرگ را در سطح جهانی لازم و ضروری می کند همین اعمال خشونت آمیز دولت‌ها در حیات بین‌المللی و لزوم جلوگیری از خشونت می‌باشد. که سازمان ملل تا حدودی از حالت شدید خشونت در سطح جهانی جلوگیری ‌کرده‌است.

سازمان ملل متحد، به عنوان عالی ترین ارگان جهانی حافظ امنیت بین‌المللی، علاوه بر وظیفه ی حفاظت از صلح، وظیفه ی پیشگیری از درگیریها و ایجاد صلح را نیز بر عهده می‌گیرد و ترجیح می‌دهد به جای صرف مبالغ کلان برای برقراری دوباره ی صلح، از طریق گسیل نیروهای نظامی و سپس مرمت، اصلاح و بازسازی خرابیهای ناشی از جنگ، به پیشبرد توسعه به عنوان بهترین وسیله ی پیشگیری از درگیریها تأکید و با ریشه کن کردن همه ی اشکال فقر، بی عدالتی اجتماعی، بیداد سیاسی، تبعیض و انحصارگرایی که از علل اساسی نزاع و برخورد هستند، از جنگ پیشگیری کند. ‌به این منظور، سازمان ملل متحد به وظیفه ی اصلی خود یعنی توسعه برای صلح در سایه ی عدالت، انصاف در جهت توسعه ی اجتماعی و ارتقای رفاه عمومی و آزادی های بیشتر باز می‌گردد و با در دستور کار قرار دادن توسعه برای صلح و صلح برای توسعه، تلاش می‌کند تا تأکیدات وافر خود را مبتنی بر لزوم حفاظت از صلح و کمکهای نوع دوستانه در سال‌های اخیر استمرار دهد. در تمام این عملیات، این شعار، حاکم است که: فرهنگ صلح، هدف نهایی نیست.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...