به طور کلی شخص دارای سلامت روان میتواند با مشکلات دوران رشد روبرو شود و قادر است در عین کسب فردیت با محیط نیز انطباق یابد. به نظر میرسد تعریف رضایت بخش از سلامت روانی برای فرد مستلزم داشتن احساس مثبت و سازگاری موفقیت آمیز و رفتار شایسته مطلوب است. بنابرین هر گونه ملاکی که به عنوان اساس سلامتی در نظر گرفته می شود باید شامل رفتار بیرونی و احساسات درونی باشد(بنی جمال و واحدی، ۱۳۷۰).
سازمان بهداشت جهانی سلامت را به صورت بهزیستی کامل فیزیکی – روانی و اجتماعی تعریف میکند. نه صرف فقدان بیماری و ناراحتی. سلامت در دیدگاهی کلی نگر از جنبههای روانی – اجتماعی و فیزیکی مورد توجه قرار میگیرد. رابطه آن با محیط نیز در نظر قرار میگیرد. سلامت روان شناختی نیز تعریفی است که دانشمندان روان شناختی و علوم اجتماعی و رفتاری در مورد کارآمدی و عملکرد روان شناختی متناسب انسان ارائه کردهاند. مفهوم سلامت و بیماری روانی در طول زمان تغییرات و دگرگونی های زیادی داشته اند. ارسطو در کتاب اخلاق میگوید: هر انسان به اندازه ای سالم است که توانسته کنشهای بشری را در خود توسعه دهد. از آنجا که بشر بالاترین عملکرد هوش را دارد پس بهترین زندگی، زندگی خردمندانه است و سلامت روانی یعنی نوعی زندگی که استدلال بر آن کاملا حکومت کند. مفهوم طبیعت گرایانه سلامت روانی توسط ارسطو، در قرون وسطی نادیده گرفته شد، از قرن هفتم و شانزدهم سلامت روان شناختی به صورت پرهیزکاری تعریف شد. پس از قرن شانزدهم مجددا سلامت روان شناختی به صورت طبیعت گرایانه تعریف شد. همزمان با رنسانس روانپزشکی در اواخر قرن ۱۹ سلامت روان شناختی نوعا به صورت «فقدان بیماری روانی» تعریف گردید (احمدوند، ۱۳۸۲).
معمولا سلامت روان شناختی را به ۳ شکل می توان تعریف کرد: نخست معنای خودآگاهی[۲۹] که این تعریف توسط فروید[۳۰] (۱۸۵۶)، مک دوگال[۳۱] (۱۸۷۱)، جورج برکلی[۳۲] (۱۶۸۵) و بسیاری از هستی گرایان و نظریه پردازان نقش مانند لورنتز – پذیرفته شده است. تعریف دوم شامل خود شکوفایی و تحقق خود[۳۳] می شود، یعنی بالفعل ساختن تواناییهای روان شناختی ذاتی و درونی با بهره گرفتن از نوعی دگرگونی روانی میسر می شود. یونگ[۳۴] (۱۸۷۵)، آلپورت[۳۵] (۱۸۹۷)، و انسانگرایانی مازلو[۳۶] (۱۹۰۸)، این دیدگاه را پذیرفته اند (خدارحیمی، ۱۳۷۳).
سومین تعریف سلامت روانی حدودی است که فرد توانسته با «شبکه روابط اجتماعی پایدار» یکپارچه شود آدلر[۳۷] (۱۸۷۰)، و بسیاری از جامعه شناسان این تعریف را پذیرفته اند (خدارحیمی، ۱۳۷۳).
بحث درباره سلامتی و بیماری مدت مدیدی است که فکر پژوهشگران را به خود مشغول ساخته است. هنگامی که از پزشک معروف انگلیسی آسلر[۳۸] در اواخر قرن نوزدهم تعریف سلامتی را خواستند وی چنین پاسخ داد: «عدم وجود بیماری در فرد سلامتی است» و هنگامی که پرسیدند پس در این صورت بیماری چیست، آسلر بی درنگ پاسخ داد: «عدم وجود سلامتی»! (نجات و ایروانی، ۱۳۷۸).
محققین امروزه اعتقاد دارند که ملامتی و بیماری یک حالت مطلق و مستقل در انسان نیست یعنی بیماری و سلامتی یک «رویداد» نیستند بلکه یک «فرایند» محسوب میشوند. وضعیت جسمانی و روانی انسان در یک طیف یا گستره قابل بررسی است. بدین معنی که انسان میتواند در درجات و باشد گوناگون بیمار یا سلامت باشد (برکابی و خوئینی، ۱۳۸۲).
تعریف پزشکی از بیماری و سلامتی مشخص است. البته همان گونه که خواهیم دید این تعریف دچار دگرگونی های بسیاری شده و امروزه کمتر متخصصی به آن اعتقاد کامل دارد. دیدگاه پزشکی سنتی غربی را درباره بیماری می توان بدین صورت خلاصه کرد. «بیماری یعنی بروز اختلال یا آسیب به بافت های بدن که متعاقب آن عوارض غیر و مشخص ظاهر میگردد.» این عوارض یا نشانگان واکنش طبیعی بدن نسبت به بروز آسیب است (جوهری تیموری، ۱۳۸۴).
بسیاری از پژوهشگران در حیطه روانشناسی نشان داده اند که فرد پس از شناخت اختلال و تشخیص نوع بیماری وارد مرحله ای میشود که در آن ایفای نقش بیماری صورت میگیرد. این مرحله که آن را «نقش اجتماعی بیماری» مینامند بدین ترتیب است که از نظر اجتماعی فرد بیمار باید نقشی متفاوت از آنچه در وضعیت سلامتی دارد ایفا کند. برای مثال، بسیاری از مسئولیت های اجتماعی و فردی از بیمار سلب می شود، اجازه خارج شدن موقت از جامعه، انزوا و دوری جستن از برخوردها و معافیت از انجام تکالیف و وظایف فردی و اجتماعی و خانوادگی به او داده می شود. مجوز عدم فعالیت شغلی را جامعه صادر میکند. بیمار مجاز می شود تا بیش از پیش ابراز احساسات کند و درد و ناراحتی خود را ابراز نماید. در عین حال اطرافیان فرد بیمار مکلف میشوند تا از وی نگاهداری کنند و احتیاجات وی را فراهم سازند (افزایش حمایت عاطفی و اجتماعی). در مقابل این «مجوزها» بیمار نیز موظف می شود برای بهبود و بازگشت هر چه سریعتر به جامعه تلاش کند و همچنین موظف می شود تا با فرایند درمان همکاری کامل داشته باشد. بیماری که از دستورات پزشک و مسئولین اطاعت بی چون و چرا میکند «یک بیمار خوب» شناخته می شود. حال و صورتی که مدت بیماری به درازا انجامد و یا در حال مثمرثمر واقع نشود به تدریج ماهیت این نقش اجتماعی تغییر مییابد. فرد بیمار به عنوان یک موجود ناتوان از جامعه طرد می شود. تاریخ پزشکی بارها این مسأله را در مورد بیماران روانی، افراد سلول و جذامیان یا بیماران مزمن و لاعلاج در ادوار مختلف نشان داده است (جوانشیر، ۱۳۸۳).
۲-۱-۳-۲ بهداشت روان:
بهداشت روان عبارت است از پیشگیری از بروز بیماریهای روانی و سالم سازی محیط روانی – اجتماعی تا افراد جامعه بتوانند با برخورداری از تعامل روانی با عوامل محیط فرد رابطه و سازگاری صحیح برقرار کرده و به هدفهای بلند تکامل انسانی برسند، بهداشت روانی در
-
- Emotional Intelligence ↑
-
- Salovey,P&Mayer,J ↑
-
- Mental Health ↑
-
- Social Support ↑
-
- Hollander ↑
-
- . Coob ↑
-
- . Mayer ↑
-
- . Bar-On.R ↑
-
- . Marlowe. H.A ↑
-
- . Assessing Emotional Scoale ↑
-
- . Davies ↑
-
- . Martingez – Dons , M ↑
-
- . Trait – Meta Mood Scale ↑
-
- . Multifactor Emotional Intelligence Scale ↑
-
- . Emotional Control Questionnaire ↑
-
- . Levels of Emotional Awareness ↑
-
- . alexithymia ↑
-
- . Mayer- Salovey ↑
-
- . Rabin ↑
-
- . Black ↑
-
- . Elias , M.J. ↑
-
- ۱ . Graham ↑
-
- ۱٫Mental health ↑
-
- ۲٫Well- being ↑
-
- ۳٫Hershenson ↑
-
- Power.4 ↑
-
- ۱٫Smith ↑
-
- .Coping2 ↑
-
- – self awarness ↑
-
- – singmund freud ↑
-
- – MC Dougall ↑
-
- – Gorge Brekli ↑
-
- – self realization ↑
-
- – jung ↑
-
- – Allport ↑
-
- – Maslow ↑
[چهارشنبه 1401-09-30] [ 04:15:00 ب.ظ ]
|