الگوی گروه میلان بیشترین همسانی را با لحاظ مفهومی و روش شناختی، با معرفت شناسی حلقوی بیستون دارد( مک کینون، ۱۹۸۳)؛ رویکرد مذبور به خاطر جستجوی سیستمی تفاوتها- در رفتار، روابط ومیزان اختلاف درک و تفسیر رویدادها در اعضای خانواده و به خاطر پرده برداشتن از پیوند هایی که اعضای خانواده را به هم متصل میسازد و توازن را حفظ میکند، به خانواده درمانی سیستمی شهرت یافته است.
همانند بسیاری از درمانگران معروف در حوزه خانواده درمانی، مارسلوینی پالاتزولی مقدمتا در آغاز به عنوان یک روانکاو آموزش دید. او در سرزمین مادری اش ایتالیا، در کار با بیمارانی که اختلال خوردن داشتند، تخصص پیدا کرد اما نتایج کارش او را روز به روز بیشتر ناکام کرد(سلوینی پالاتزولی، ۱۹۸۴). در سال ۱۹۶۷ او رهبر گروهی از ۸ روانپزشک شد که از همان ابتدا سعی میکردند عقاید روانکاوی را در کار با خانواده ها به کار ببندند. بعدا آن ها به رویکرد بیستون، هی لی پی بردند و شروع به اصلاح رویکردشان کردند. تا اواخر ۱۹۷۱ یک گروه منسجم سیستمی شکل گرفت. سلوینی پالاتزولی، بوسکولو، سگچین و پراتا مرکز مطالعه خانواده در میلان را تشکیل دادند و در همان جا مدل میلان را رواج دادند.
۲-۲۲-۱- مفروضه های نظریه سیستمی میلان
خانواده درمانیهای سیستمی بر این ایده استوارند که درمانگران دید سیستمی ( حلقوی) درباره ابقاء مشکل داشته و از یک جهت گیری استراتژیک برخوردارند. نشانه های مرضی هدفی را دنبال میکنند. ناراحتی، اندوه و یا پرخاشگری فردی به عنوان” دماسنج کارکرد خانواده” تلقی میشوند( اشنایدر، ۱۳۹۲، ص ۱۳). رفتارهای غیر عادی یک عضو خانواده حاکی از اختلال در درون کل خانواده است. بنابران، درمانهای سیستمی بر پیامدهای الگوی ارتباطی خانواده و تعارض بین سلسله مراتب های رقابت کننده متمرکز هستند. آ نها از انجام هر کاری غیر از پذیرفتن نشانه های مرضی آن طوری که مراجعان و خانواده های مراجع توصیف میکنند، اجتناب می ورزند.
فنون درمانی خانواده درمانی سیستمی:
درمانگران سیستمی میلان تعدادی زیادی فنون درمانی را ابداع کرده و به کار برده اند.
فرضیه سازی:
این فن در رویکرد میلان محوری است و اولین قانون در این نوع درمان به شمار میآید. به عقیده سیستمی ها اگر درمانگر بدون وجود فرضیاتی که قرار است آن ها در مورد خانواده وارسی کند وارد جلسه درمان شود، امکان این خطر خواهد رفت که خانواده تعریف و راه حل خودش از مشکل را به وی تحمیل کند؛ چیزی که احتمالا نادرست و حافظ بازی خاصی است که مشکل کنونی را به وجود آورده است. فرضیه سازی متضمن نشست اعضای تیم درمانی قبل از ورود یک خانواده به منظور فرمول بندی و بحث درباره جنبههای از وضعیت خانواده است که ممکن است موجد نشانه مرضی باشند. فرضیه های که گروه متخصصان تدوین میکنند معمولا به شکل اظهارات سیستمی یا ارتباطی ای هستند که تمامی اعضا را به هم پیوند داده و لذا موجب ایجاد ساختاری حلقوی برای قواعد خانوادگی و تعاملهای رفتاری میشوند. فرضیه سازی در سراسر دوره درمان کماکان ادامه دارد و مبتنی بر حلقه های پسخوراندی دانش فرمانشی است، نحوه پاسخ خانواده به سئوالاتی که از این فرضیات سرچشمه گرفته اند، باعث تغییر همان فرضیات می شود و همین امر میتواند به اصلاح فرضیهها منجر شود. در تدوین فرضیهها به موضوع حلقوی بودن کل نظام خانواده تأکید فراوانی می شود. در ابتدای اولین جلسه که از خانواده تقاضا می شود مشکل خود را توصیف کند، ممکن است خانواده فرد حامل نشانه را مشکل خود بداند. درمانگر میلانی خواهد پرسید” چه کسی اولین با این مشکل را تشخیص داده؟” این سئوال باعث می شود که تا مشکل مذبور در قالب پدیده بین فردی بازگو شود- مشکل مذبور وجود نخواهد داشت مگر آنکه کسی ” متوجه” آن شده باشد و بنابرین ، مشکل فقط به یک نفر تعلق ندارد( بوسکولو، سگچین، هافمن و پن،۱۹۸۷).
فرضیه سازی به درمانگر این امکان را میدهد تا به ارائه دیدگاهی درباره رفتار خانواده بپردازد که با مال آن ها فرق دارد، این فرضیه ی درمانگر صرفا درست یا غلط نیست ، بلکه صرفا با خودانگاره جا افتاده ی آنان تفاوت دارد. همان طور بورباتی و فورمنتی(۱۹۸۸) مدعی هستند، هدف از فرضیه های درمانی تغییر است ، نه حقیقت.
مضامین مثبت:
متمایزترین ابداعی است که از مدل میلان حاصل شده است. شکلی از بازگویی است که رفتار بیمارگون امری مثبت یا خوب تلقی می شود، چونکه توازن نظام را حفظ کردهاست و بنابرین، انسجام و بهزیستی خانواده را تسهیل می کند. برای مثال، کارلو باید افسرده بماند تا حواس والدینش را از مشکلات زناشویی آن ها پرت کند. کودک حاوی نشانه به جای آنکه بد یا لجام گسیخته تلقی شود، انسان خوش نیت محسوب میگردد که رفتارش بنا به اراده ی خود اوست. توجه داشته باشید که رفتار نشانه ای ( افسردگی کارلو) تلویح مثبت نمی گیرد، بلکه نیت و مقصود از آن رفتار( پرت کردن حواس والدین از اختلافشان و حفظ انسجام خانوادگی ) است که مثبت در نظر گرفته می شود. در نتیجه این بازگویی، رفتار حاوی نشانه اینک از دید خانواده امری است ارادی و لذا امکان تغییر آن بسار افزایش مییابد، لیکن، تلویح مثبت، تلویحا خانواده را در حالت متناقضی قرار میدهد: چرا موضوع مطلوبی مثل انسجام خانوادگی باید مستلزم آن باشد که در یکی از اعضای خانواده، رفتار بیمارگون به وجود آید؟
یک کارکرد مهم دیگر تلویح مثبت این است که این تلویح، خانواده را آماده دریافت تجویز های تناقضی آتی میکند؛ یعنی وقتی رفتار هر کدام از اعضا تلویحا امری مطلوب است، همگی آن ها یکدیگررا واجد حس همکاری و لذا، بیشتر مشتاق اند در اجرای تکالیف واگذار شده از سوی درمانگر شرکت داشته باشند. همین موضوع باعث کاهش مقاومت خانواده در برابر تغییرات آتی خواهد شد.
۲-۲۲-۲- پرسش حلقوی
این فن از گروه میلان نشأت گرفته است( سلوینی پلتزولی و دیگران، ۱۹۸۰) و توجه را روی ارتباطات خانواده متمرکز میکند. در این فن تکیه روی پیوند های خانوادگی است تا نشانه های انفرادی، بنابرین هر سئوال به گونه ای تنظیم می شود که به تفاوت در برداشت های اعضای مختلف خانواده درباره ی وقایع یا روابط خاصی اشاره میکند. برای مثال ممکن است از تک تک اعضای خانواده خواسته شود که بگویند برخورد خانواده را با بحران چگونه می بینند یا از فرزند خواسته می شود واکنش پدر و مادر را در برابر امتناع خواهرش از غذا خوردن با هم مقایسه کند. با طرح پرسشهای واحد از افراد مختلف راجع به نگرش آنان نسبت به یک رابطه واحد، درمانگر قادر خواهد بود که هر چه عمیق تر و بدون مواجهه مستقیم، موضوع را شناسایی و پیگیری کند( سلوینی- پالاتزولی، بوسکولو، سگچین و پراتا،۱۹۸۰). هدف از پرسشهای چرخشی، فراخوانی و روشن ساختن آرای مغشوش اعضا راجع به روابط خانوادگی و آگاه سازی آنان نسبت به این اختلافها از طریق طرح سئوالهای جدید است.
[چهارشنبه 1401-09-30] [ 03:30:00 ب.ظ ]
|