آندریاس چاریتو و النی کونستانتینیدیس(۲۰۰۴) مدل سه متغیره فاما و فرنچ را در خصوص داده های شرکت‌های ژاپنی در دورهء مابین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۱ مورد آزمون تجربی قرار دادند. نتایج تحقیق نشان داد که در صورت استفاده از مدل سه‌ متغیره فاما و فرنچ، متغیرهای اندازه (ارزش بازار پرتفوی) و نسبت ارزش دفتری به‌ ارزش بازار B/M، توان تبیین پراکندگی مقطعی میانگین بازدهی سهام در بازار بورس‌ ژاپن طی دورهء ۱۹۹۲ تا ۲۰۰۱ را دارا می‌باشند. عامل بازار(بتا) نسبت به سایر عوامل‌ بیشترین قدرت تبیین تغییرات بازدهی سهام در مدل فاما و فرنچ را دارا بود. در پرتفوی‌هایی که سهام با اندازه کوچک را شامل بودند، قدرت تبیین عامل اندازه بر قدرت‌ تبیین نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار (B/M) ، تفاوت داشت. عکس این موضوع‌ در خصوص پرتفوی‌هایی که شامل سهام با اندازه بزرگ بودند، صادق بود. با کنترل اثر نسبت B/M ، ‌رابطه بین اندازه و میانگین بازدهی در سهام دارای نسبت B/M پایین و نرمال، منفی(معکوس) بود و در خصوص سهام دارای نسبت B/M بالا، این رابطه مثبت‌ (مستقیم)بود. با کنترل اثر اندازه، ‌رابطه بین نسبت B/M و میانگین بازدهی در خصوص‌ سهام با اندازه کوچک، منفی(معکوس) و در خصوص سهام با اندازه بزرگ، مثبت‌ (مستقیم) بود.

بارتولدی و پییر(۲۰۰۵) به مقایسه بازده مورد انتظار در مدل CAPM و مدل فاما و فرنچ پرداختند. از آنجا که پیش‌بینی بازده مورد انتظار و یا ارزش هر سهم از اهمیت زیادی برخوردار می‌باشد، قابلیت عملکرد هر دو مدل با یکدیگر مقایسه گردید. جهت انجام این کار، کلیه شرکت‌های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار آمریکا از سال ۱۹۷۰ تا سال ۱۹۷۴ مورد بررسی قرارگرفت. نتایج تحقیقات گذشته نشان داد که پرتفوی های با وزن مساوی، قابلیت پیش‌بینی بهتری نسبت به میانگین موزون پرتفوی ها دارند؛ به همین دلیل، برای انجام تحقیق از پرتفوی های با وزن مساوی استفاده شد. در این پژوهش یک بار بازده مورد انتظار ‌بر اساس مدلCAPM پیش‌بینی گردید؛ سپس دو عامل دیگر (بازده و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار ) به آن اضافه و دوباره بازده مورد انتظار پیش‌بینی شد. برای تجزیه و تحلیل هر دو مدل از روش رگرسیون چند متغیره استفاده شد. نتایج نشان داد که در محدوده مورد بررسی، توانایی بتا در توضیح بازده ها در مدل CAPM از ۰٫۰۱% تا %۱۱/۳۷ می‌باشد و تنها قادر است که ۳% انحرافات بازده را توجیه نماید. البته مدل سه عاملی فاما و فرنچ نیز عملکرد بهتری نداشت و تنها توانست ۵% انحرافات بازده را توجیه کند. با توجه به قدرت کم هر دو مدل در توجیه بازده ها به نظر می‌رسد که هیچ یک از دو مدل جهت پیش‌بینی هزینه سرمایه مفید نمی باشند. با این حال، مدل سه عاملی فاما و فرنچ بهتر از مدل CAPM می‌تواند انحرافات بازده را توجیه کند و شواهد بهتری در اختیار قرار دهد.

سامی بنوسر وحسن چایبی (۲۰۰۷) روی مدل های CAPM، TFPMو FFPM با اضافه کردن گشتاور سوم و چهارم برای تخمین هزینه سرمایه شرکت‌های تونسی تحقیقی انجام دادند. آن ها بر اساس معیارAIC وSIC بهترین مدلشان را انتخاب کردند و از مدل همبستگی تصادفی SWAMY برای محاسبه عدم تجانس درونی و برای تخمین همبستگی های عوامل مدل چهار عامله (FFPM) استفاده کردند و بهترین مدلشان مدل FFPM کارهارت بود. نتیجه نهایی نشان داد که هزینه سرمایه برآوردی با این مدل چهار عامله بیش از ۴% در برابر شش صنعت، با دامنه ی بین ۴٫۳۳ درصد برای بخش کشاورزی-تغذیه و ۸٫۵۵ درصد برای شرکت‌های بیمه ای تفاوت داشت.

رونالد بیسمارک و فرناندو پاساریب[۱۵] (دسامبر ۲۰۱۰) مقایسه ای بین CAPM، مدل قیمت گذاریی دارایی فاما و فرنچ([۱۶]TFPM) و مدل قیمت گذاری چهار عامله (FFPM[17]) با اضافه کردن چولگی و کشیدگی برای محاسبه ی بازده مورد انتظار سهام شرکت های غیر مالی فهرست شده ی اندونزی انجام دادند. نتایج تحقیقشان نشان می‌داد که FFPM با عامل کشیدگی(KFFPM) بهترین مدلشان بود .

ونگ و تان در تحقیقی که در سال ۲۰۱۰ انجام داده‌اند، شاخص‌های نشان دهنده‌ بازده سهام را با بهره گرفتن از LARS استخراج کرده‌اند‌ آن ها داده های مورد نیاز تحقیق را از ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت جریانات نقدی بازارهای اصلی آمریکا (بورس نیویورک، بورس آمریکا و بورس نزدک) به دست آورده‌اند. طبق یافته های این تحقیق ME و EPS بیشترین تاثیر را بر بازده سهام دارند.
(EPS ) بخش عمده سود هر سهم را تشکیل می‌دهد EPS عبارت است از سود خالص یک شرکت تقسیم بر تعداد سهام.
(ME) نمایانگر اندازه شرکت در توضیح بازده مورد انتظار است. شرکت‌های کوچک معمولا واکنش بالاتری به عدم اطمینان بازار نشان می‌دهند و در نتیجه نوسانات بیشتری در قیمت‌های آن ها وجود دارد. طبق گزارش‌های موجود پس از کنترل ریسک سیستماتیک، سهام شرکت‌های کوچک در مقایسه با سهام شرکت‌های بزرگ، بازده بالاتری ایجاد می‌کنند.
اندازه‌ شرکت یکی از عوامل مؤثر در سودآوری شرکت‌ها به شمار می‌رود. ‌به این معنی که شرکت‌های بزرگ با برخورداری از تنوع محصول، تصاحب سهم بیشتری از بازار، صرفه‌جویی در مقیاس و امکان تنوع‌ بخشی به فعالیت‌های تجاری خود، ریسک تجاری خود را کاهش داده و سودآوری خود را افزایش می‌دهند. همچنین شرکت‌های بزرگ به دلیل برخورداری از تعداد سهام بیشتر و دارا بودن سهام شناور آزاد بیشتر، ریسک قدرت نقدشوندگی سهام خود را برای سرمایه‌گذاران کاهش می‌دهند. در عین حال شرکت‌های بزرگ بنا به دلایل سیاسی از انگیزه‌ بیشتری برای مدیریت سود (هموارسازی سود) برخوردار بوده و بدین ترتیب ریسک نوسان سود را برای سهام‌داران خود کاهش می‌دهند. در مجموع همه‌ این عوامل سبب می‌شود نرخ بازده مورد انتظار سرمایه‌گذاران از سهام شرکت‌های بزرگ در مقایسه با سهام شرکت‌های کوچک کمتر باشد. در نتیجه به طور منطقی انتظار می‌رود بین اندازه شرکت و نرخ بازده مورد انتظار از سهم آن رابطه‌ منفی وجود داشته باشد.

روگرشلر، اسکات رایت [۱۸](نوامبر۲۰۱۱) شیوه ای برای محاسبه ی ریسک مستقل و مقدار بتای مدل قیمت گذاری سرمایه ای دارایی (CAPM) با بهره گرفتن از قیمت های سهام و شاخص بازار تشریح کردند و ثبات بتا در طول دوره شش ساله ی تحقیقشان را مورد بررسی قرار دادند. آن ها نشان دادند که رایج ترین اشتباه در محاسبه ی بتا غیر منطبق بودن داده ها بین سهام و شاخص است و تفاوت احتمالی دیگر ممکن است برای شرکت‌های تجاری ضعیف از قبیل اوراق بهادارNASDAQ رخ دهد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...