مقاله-پروژه و پایان نامه – مکتب روان شناسی و روان پزشکی اجتماعی (نظریه پویایی روانی – اجتماعی رفتار انسان): – پایان نامه های کارشناسی ارشد |
مکتب روان شناسی و روان پزشکی اجتماعی (نظریه پویایی روانی – اجتماعی رفتار انسان):
پیروان مکتب روانشناسی اجتماعی تحت تأثیر علوم اجتماعی[۵۲] جدید و به خصوص مردم شناسی[۵۳]، به این نتیجه رسیدند که، فرد انسان عمدتاًً محصول اجتماعی است که در آن زندگی میکند. یعنی شخصیّت انسان بیشتر از عوامل بیولوژیک، به وسیله عوامل و نیروهای اجتماعی شکل میگیرد. تعدادی از مهمترین این اندیشمندان عبارتاند از: آلفرد آدلر، هری استاک سالیون، کارن هورنای، اریک فرام.
نظریه آلفردآدلر[۵۴] :
روان پزشک اتریشی که اورا میتوان به حق، پدر نهضت جدید روانشناسی اجتماعی درروانکاوی دانست، و اساس نظریه اوبر این است که انسان در اصل به وسیلهٔ عوامل اجتماعی برانگیخته میشود ونه عوامل بیولوژیک. همچنین اینکه انگیزهٔ انسانی رفتار بشر، جستجو برای قدرت است.
نظریهٔ سالیون[۵۵]:
بر طبق نظریهٔ مشهور او یعنی «نظریه روان پزشکی بین فردی»، شخصیّت انسان از الگوهای نسبتاً ثابت و مداوم و از روابط تکراری «بین فردی» تشکیل میشود. این روابط، درهر فرد مجموعه خاصی را در بر میگیرد و در تمام عمر استمرار مییابد.
نظریه کارن هورنای[۵۶] :
طبق تحقیقات وی، انگیزه اصلی رفتار انسان، احساس امنیّت[۵۷] است. اگر فرد در رابطه با اجتماع و به خصوص کودک در رابطه با خانواده احساس امنیّت خود را از دست بدهد، به اضطراب اساسی[۵۸] دچار میشود.
نظریه اریک فروم[۵۹] :
وی نظریه پرداز شخصیّت در مارکسیسم است. او نظریات مارکس و فروید را در زمینه شخصیّت با هم مقایسه کرد و تفاوتهای آن ها را بیان داشت. او مکتب خود را «انسان گرایی دیالکتیکی» نامید. اساس نظریه فرام درباره انسان عصر ما، این است که بشر احساس تنهایی و انزوایی شدید میکند زیرا از طبیعت و سایر انسانها بریده شده است. اساس شناخت روان انسان، تجزیه و تحلیل احتیاجات اوست که از شرایط زیستی او سرچشمه میگیرند. این احتیاجات پنج گانه عبارتاند از: ۱- احتیاج به ارتباط داشتن ۲- احتیاج به سرآمد بودن ۳- احتیاج به ریشه داشتن ۴- احتیاج به احساس هویّت ۵- احتیاج به داشتن قالب روانی (شاملو، ۱۳۹۰).
مکتب رفتارگرایی[۶۰] :
اگر مکتب رفتارگرایی، جامعترین مکتب روانشناسی به حساب نیاید، به طور قطع علمیترین آن ها محسوب میشود. زیرا ریشه در آزمایشگاه دارد و از لحاظ روش پژوهش، با سایر علوم طبیعی شباهت بسیار نزدیکی دارد. طرفداران این مکتب، بر اساس این پشتوانه آزمایشی و علمی، سعی کردهاند اکتشافات و نظریات خود را تا حد ممکن بر پایه ای دقیق، روشن و استوار بیان کنند که قابل آزمایش، قابل تکرار و قابل پیشبینی باشد یعنی همان ویژگیها که از خصوصیات علوم طبیعی هستند. (شاملو، ۱۳۹۰) این مکتب بر اساس مفاهیم یادگیریبیان شده و بانیان اصلی آن فیزیولوژیست معروف روسی ایوان پاولف[۶۱] و روان شناس آمریکایی جان واتسن[۶۲] بودهاند. این دو پایه گذار اصلی نظریه یادگیری شرطی هستند. مفهوم اصلی در این نظریه، عادت[۶۳] است که در اثر ارتباط بین محرک خارجی[۶۴] و پاسخ[۶۵] به آن به وجود میآید.
نظریه یادگیری عاملی اسکینر[۶۶]:
وی نظریه خود را «یادگیری وسیله ای[۶۷]» یا «شرطی شدن عامل[۶۸]» نامید و طبق این نظریه فرد موجودی فعال تلّقی میشود که نه تنها تحت کنترل محیط قرار میگیرد بلکه روی محیط خود «عمل میکند» و آن را تحت کنترل در میآورد.
نظریهٔ یادگیری اجتماعی، شناختی – رفتاری آلبرت بندورا[۶۹] :
وی معتقد بود که فعالیتهای روانی انسان را میتوان بر اساس مطالعه در زمینه ارتباط مستمر، مداوم و متقابل بین عوامل محیطی، واکنشهای رفتاری و خصوصیات شناختی، روشن ساخت. وی معتقد است که یادگیری مشاهدهای فرآیندی شناختی و سازنده و خلّاق است و نه امری صرفاً ماشینی، تقلید و تبعیتی کورکورانه از عوامل محیطی. وی چهار عنصر اصلی یادگیری را به شرح ذیل بیان کرد: ۱- فرآیندهای توجه کردن ۲- فرآیندهای انگیزشی ۳- فرآیندهای یادآوری ۴- فرآیندهای تولید مجدد حرکت (شاملو، ۱۳۹۰).
مکتب کُل گرایی (گشتالت[۷۰]): کورت گلداشتاین در زمان جنگ جهانی اول روی سربازانی که آسیب مغزی دیده و دچار اختلالات رفتار و تکلّم شده بودند، مطالعات زیادی انجام داد و به این نتیجه رسید که موجود زنده همیشه به شکلی واحد و به عنوان یک هیئت کل رفتار میکند، نه به صورت یک سلسله رفتارهای جدا و مستقل از یکدیگر؛ زیرا تن و روان، جدا و مستقل و متفاوت از هم نیستند و بین اعضا و دستگاههای مختلف یک موجود زنده، وحدت کامل وجود دارد که ناشی از کارکرد تمام ارگانیسم او میباشد. در نظریه ارگانیسمیک، غالباً از اصول مکتب گشتالت استفاده میشود و از این جهت با نظریه کورت لوین، روان شناس بزرگ گشتالتی، شباهتهای زیادی داردروان شناسان بالینی به شناخت تمامی وجود انسان علاقه دارند و به این علّت، به نظریه ارگانیسمیک بیشتر توجه میکنند؛ درست به عکس روان شناسان تجربی که به خصوصیّات و واکنشهای مجزّا و جداگانه انسان توجه میکنند. (شاملو، ۱۳۹۰).
مکتب انسان گرایی[۷۱]:
همان طور که در توضیحات قبلی ذکر شد در قرن بیستم سه نهضت یا انقلاب فکری اساسی در روانشناسی رخ داد که چهره این علم را دگرگون ساخت. این سه نهضت عبارت بودند از: روانکاوی، رفتارگرایی، انسان گرایی. ازدیدگاه روانکاوی، انسان مخلوق غرایز و کشمکشهای درونی خود است. از دید رفتارگرایان، محیط انسان را میسازد. از دیدگاه انسان گرایان طبیعت انسان در اصل خوب و قابل احترام است و در صورتی که محیط به او اجازه دهد، به شکوفا ساختن و برآوردن استعدادها و گنجایشهای درونی خود گرایش دارد (شاملو، ۱۳۹۰).
نظریه آبراهام مازلو[۷۲]:
آبراهام مازلو یکی از پایه گذاران و شاید پرنفوذترین روان شناس انسان گرا در زمان معاصر بود. وی معتقد بود طبیعت انسان ساختمانی روانی دارد، شبیه به ساختمان جسم او لذا روان نیز دارای احتیاجات، تمایلات، استعدادها و گرایشهایی است که بر اساس وراثت تعیین میشوند. وی در نظریات خود درباره انگیزش رفتار انسان، معتقد است که نیازهای بشر بر دو گونه است: یکی احتیاجات اساسی[۷۳]مانند گرسنگی، محبّت، امنیّت، و از این قبیل و دسته دیگر احتیاجات ماورای جسمی (متعالی[۷۴]) هستند که عبارتاند از: عدالت، خوبی، زیبایی و امثال اینها. (شاملو، ۱۳۹۰)
نظریه کارل راجرز:
روش کار او پدیدار شناسی[۷۵] و دیدگاهش انسان گرایی است. روش پدیدارشناسی راجرز بر ادراک، احساس، خودشکوفایی، مفهوم خویشتن، تکامل شخصیت در دوره های بالاتر از دروان کودکی و تغییرات مداوم شخصیت تکیه میکند. (شاملو، ۱۳۹۰)
فرم در حال بارگذاری ...
[چهارشنبه 1401-09-30] [ 03:59:00 ب.ظ ]
|