اگر جوامع بشری را به دقّت مدنظر قرار دهیم و رفتارهای افراد آن را تحلیل آنیم در می یابیم که افرادی که با یکدیگر ارتباط متقابل دارند و تحت یک نظام یا سیستم زندگی می‌کنند معمولاً مشابه هم، فکرو رفتار می نمایند. یکی از دلایلی که رفتارها و قضاوت‌های افراد یک جامعه، مشابه یکدیگر است این است که همه آن ها در معرض اطلاعات یکسان و مشابه قرار می گیرند، عامل دیگر« تأثیر اجتماعی » است که نقش بزرگی در جهت دهی به قضاوت‌های افراد بازی می آند. زمانی که افراد با قضاوت یکسان یک گروه بزرگ از همنوعان خود مواجه می‌شوند گرایش پیدا می آنند که پاسخ متفاوت خودشان احتمالاً نادرست است. این افراد به سادگی فکر می‌کنند که همه افراد نمی توانند اشتباه کنند ‌بنابرین‏ نظر خود را تغییر داده و با آن ها هماهنگ می‌شوند. ما در زندگی می آموزیم که هر گاه یک گروه بزرگی از افراد به مسأله ای پاسخ یکسان داد حق با آن ها‌ است و باید نظر آن ها را پذیرفت. افراد معمولاً تحت تأثیر محیط اطرافشان هستند و اکثر آن ها سعی می‌کنند که خودشان را با محیط تطبیق دهند. مد یک شکل خفیف رفتار مبتنی بر نظر اکثریت است در حالی که یک مثال از شکل قوی آن موجی است که باعث ایجاد حباب خطر ناک در بورس اوراق بهادار می شود. حتّی افراد املاً منطقی هم می‌توانند دچار پدیده همرنگ شدن جماعت شوند. در واقع این افراد داوطلبانه و به منظور استفاده از نوسانات بازار مالی اقدام ‌به این کار می‌کنند. « دهان به دهان شدن » متغیر دیگری که در همرنگ شدن جماعت بسیار مهم است. افراد عموماً به دوستان و همکاران خود بیشتر از رسانه ها اعتماد دارند (پمپیان، ۲۰۰۶)[۲۳].

  • یافتن نقطه اتّکا[۲۴]

یکی از روش های ساده کردن اطلاعات توسط سرمایه گذاران یافتن نقطه اتّکا است. ‌به این ترتیب که تصمیم گیرنده قسمتی از اطلاعات موجود را به عنوان نقطه اتّکای اصلی تعیین کرده و سپس با بهره گرفتن از سایر اطلاعات در دسترس آن را تعدیل می کند و ‌به این ترتیب قضاوت خود را شکل می‌دهد. مشکلی که در فرایند نقطه اتّکا پیش می‌آید این است که عموم افراد پس از یافتن یک نقطه اتّکا تمایلی به تعدیلات لازم ندارند. در واقع نقطه اتّکا به معنی منفی آن زمانی ظاهر می‌گردد که مقیاس ارزش ثابت بوده و به وسیله مشاهدات اخیر تغییرات لازم انجام نشود. به عنوان مثال زمانی که یک سرمایه گذار قیمت های گذشته سهام را به عنوان نقطه اتّکا در ذهن خود قرار داده است زمانی که اطلاعات جدید در خصوص سهام مذکور به دست او می‌رسد او این نقطه اتّکا را به طور ناکافی و ضعیف برای اطلاعات جدید آسب شده، تطبیق می‌دهد و این چنین باعث عکس العمل کمتر از اندازه می شود. به طور خلاصه می توان گفت که یافتن نقطه اتّکا چگونگی گرایش افراد به تمرکز بر اطلاعات خاص و دادن وزن کمتر به سایر اطلاعات را نشان می‌دهد که می‌تواند در تحلیل رفتار سرمایه گذاران مفید باشد (کوثری و همکاران، ۲۰۱۳)[۲۵].

  • کلیشه قرار دادن (نمایندگی)[۲۶]

اشاره به گرایش تصمیم گیرندگان دارد که بر اساس یک آلیشه خاص اقدام به تصمیم گیری می نمایند. نماینده یا آلیشه قراردادن این گونه در بازارهای مالی ظاهر می شود که سرمایه گذاران فرض می‌کنند که اطلاعات و رویدادهای اخیر در آینده نیز ادامه می‌یابد. ‌بنابرین‏ سرمایه گذاران در بازارهای مالی به دنبال خرید سهام به اصطلاح داغ می‌گردند و سهامی را که اخیراًً وضعیت جالبی نداشته اند را در پرتفولیوی خود قرار نمی دهند و این می‌تواند یکی از توجیهات سرمایه گذاران باشد که در سال ١٩٨۵ توسط تالرودی بونت مطرح شد (چان و همکاران، ۲۰۱۲)[۲۷].

  • تورش های رفتاری

منظور از تورش، انحراف از تصمیم گیری‌های درست و بهینه است. از آنجایی که زمان و منابع شناخت محدود هستند،نمی توانیم داده هایی را که از محیط اخذ می‌کنیم به صورت بهینه مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم ‌بنابرین‏ ذهن انسان به طور طبیعی از قواعد سر انگشتی[۲۸] استفاده می‌کند. اگر از چنین روش های ابتکاری مناسب استفاده شود، می‌توانند مؤثّر واقع شوند، در غیر اینصورت تورش های غیر قابل اجتنابی پیش خواهند آمد. به طور کلّی ممکن است اشخاص در فرایند تفّکر و تصمیم گیری دچار خطا شوند.

در این قسمت به بررسی سه دسته کلّی از منابعی که باعث ایجاد تورش در فرایند تفّکر و تصمیم گیری افراد می‌شوند پرداخته می شود. این سه دسته عبارتند از:

الف) روش های ابتکاری

ب) خود فریبی

ج) تعاملات اجتماعی

الف) روش های ابتکاری[۲۹]

از آن جائی که ظرفیت پردازش اطلاعات در بشر محدود است اشخاص به روش های تصمیم گیری ناقص یا روش های ابتکاری روی می آورند که به تصمیم گیری های نسبتاً خوبی نیز منجر می‌شوند. ‌به این مختصر سازی که در فرآیندهای تصمیم گیری صورت می‌گیرد، ساده سازی ابتکاری[۳۰] گفته می شود.

در واقع روش های ابتکاری یک سری قواعد سر انگشتی یا میانبرهای ذهنی[۳۱] هستند که موجب سهولت در فرایند تصمیم گیری می‌شوند. ذهن انسان از این قواعد سر انگشتی به منظور حل سریع مسایل پیچیده استفاده می آند. برای مثال یک بازیکن بیلیارد برای محاسبه زاویه و سرعتی که باید به توپ ضربه بزند از مثلّثات و معادلات دیفرانسیل استفاده نمی آند، بلکه او از یک سری قواعد سر انگشتی بهره می‌گیرد و حتی ممکن است از ریاضیات چیزی نداند (وان در سار، ۲۰۱۱)[۳۲].

ب) خود فریبی[۳۳]

مهم ترین پدیده ای که در زمینه خود فریبی بحث شده است، اعتماد بیش از حد است. شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد اشخاص به دانش و توانایی هایشان بیش تر ازآن چیزی که هست اعتماد دارند معمولاً پیش‌بینی افراد از احتمال وقوع پدیده ها یا خیلی افراطی یا خیلی تفریطی است. همچنین زمانی که قابلیت پیش‌بینی پدیده ای کم است یا شواهد و مدارک مبهم هستند، ‌متخصصان بیشتر از افراد عادی در معرض اعتماد بیش از حد قرار می گیرند. برای مثال وقتی شخصی می‌گوید احتمال وقوع یک رویداد ٩٠ درصد است، معمولاً پیش‌بینی او کمتر از ٧٠ درصد موارد صحیح است. اعتماد بیش از اندازه به هیچ عنوان به سرمایه گذاران شخصی محدود نمی شود. شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد تحلیل گران مالی، حتّی زمانی که مدارک و شواهد نشان دهنده این است که برآوردهای قبلی آن ها صحیح نیست، برآورد قبلی شان از عملکرد آتی یک شرکت را به راحتی مورد تجدید نظر قرار نمی دهند. به طور کلّی در نظریه خود فریبی علاوه بر بحث اعتماد بیش از حد، به مکانیسم هایی پرداخته می شود که طی آن اشخاص به دنبال راه هایی می‌گردند که پیامد تصمیم گیری های خود را توجیه کنند و بدین ترتیب بتوانند احترام دیگران را به خودشان جلب کنند.

ج) تعاملات اجتماعی[۳۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...