۱٫Vleiovas

۲٫Bosma

۳Identification

۲-۶-۲٫ لوینگر:

لوینگر هویت را در یک جهت کل گرایانه به عنوان صفت سر آمد شخصیت می بیند، از دید او من یک وسیله گزینش است که به فرد اجازه می‌دهد واقعیت خارجی را به طریقی درک کند که اضطراب را کاهش دهد. او رشد منش اخلاقی، کنترل تکانشی و درونی ساختن قواعد رفتار را جزء کنش های من می‌داند که «من» این قابلیت ها را به مرور کسب می‌کند. در روان تحلیل گری نسبتی این کنش ها شبیه کنش های فرامن است و نشان می‌دهد که لوینگر منزلت من را بالا برده و آن را مهم در نظر گرفته است(کروگر۱ ، ۱۹۹۶)

۲-۶-۳٫ گلاسر۲:

گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد، که بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می‌کند. او هویت را تصوری می‌داند که فرد از خودش دارد و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند. هماهنگ و یکسان و یا اینکه با آن ها کاملاً متفاوت باشد.

در آغاز، هویت تمام کودکان هویت توفیق به حساب می‌آید. ولی بعداً، مقارن با سنین چهار سالگی، هویت شکست هم ظاهر می شود. به عبارت دیگر، تشکیل هویت شکست همزمان با سنی است که کودک مدرسه را آغاز می‌کند. در این سن و سال کودک به ایجاد توسعه مهارت‌های اجتماعی، گویایی، عقلانی و تفکری می پردازد، که همین پدیده ها به او امکان می‌دهند که هویت خود را از دو بعد توفیق یا شکست مورد ارزیابی قرار دهد(شفیع آبادی، ۱۳۷۱).اساس تشکیل هویت، تلاش ها و فعالیت هایی است که ما علاقمندیم تعقیب کنیم و در مقابل آن در می یابیم که هستیم. برداشت ها و نظرات دیگران نیز در روشن کردن هویت، نقش عمده ای دارند. ارزش یابی های ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی، اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز تعیین کننده هویت ما می‌باشد(امام جمعه، ۱۳۸۲).

۱٫ Kroger

۲٫ Glasser

۲-۶-۴٫برزونسکی۱

الگوی برزونسکی درباب هویت بر آن دسته از فرآیندهای اجتماعی – شناختی مبتنی است که در طی آن افراد بر اساس شیوه ترجیهی پردازش اطلاعات مربوط به خود، گفتگو درباره موضوعات مربوط به هویت و تصمیمات فردی، در وضعیت های متفاوت قرار می گیرند. سه جهت گیری یا سبک پردازش هویت شامل اجتنابی/ سردرگم، اطلاعاتی و هنجاری است. افراد دارای وضعیت هویت سردرگم از سبک پردازش هویت سردگم/ اجتناب استفاده می‌کنند. آن ها همواره تلاش می‌کنند که از مواجه با مسائل فردی، تعارضات و تصمیمات اجتناب کنند(شکری وشهرآرای، ۱۳۸۵)

در موقعیت های تصمیم گیری آن ها ضمن اطمینان کمی که به توانایی شناختی خود دارند، معمولاً پیش از تصمیم گیری احساس اضطراب و ترس نیز دارند و در تصمیم گیری معمولاً از راهبردهای تصمیم گیری نا مناسب مانند اجتناب کردن، بهانه آوردن و دلیل تراشی استفاده می‌کنند(برزونسکی و فراری۲، ۱۹۹۶) افراد با سبک هویت اطلاعاتی، به صورت فعال و آگاهانه به جستجوی اطلاعات و ارزیابی آن ها می پردازند و سپس اطلاعات مناسب را مورد استفاده قرار می‌دهند(حجازی و فرتاش، ۱۳۸۵). این افراد نیاز بالایی به شناخت و پیچیدگی شناختی احساس می‌کنند، کمتر در جستجوی تأیید و تصدیق دیگران هستند و به قضاوت‌های خود اطمینان دارند (برزونسکی، ۲۰۰۲).

نوجوانان با سبک هویتی هنجاری نسبت به موضوعات هویتی و تصمیم گیری ها به همنوایی با انتظارات و دستورات افراد مهم زندگی شان (مانند والدین) می پردازند. آن ها به طور خودکار ارزش ها و عقاید را بدون ارزیابی آگاهانه می‌پذیرند و درونی می‌کنند به تحمل کمی برای مواجه شدن با موقعیت های جدید و مبهم دارند و نیاز بالایی برای بسته نگه داشتن خود شان می‌دهند (برزونسکی، ۲۰۰۰، نقل از عبدی زرین و همکاران، ۱۳۸۹).

۱٫Berzonsky

۲٫Ferrar

۲-۶-۵٫ کگان۱

کگان شکل گیری هویت را بر اساس فرایندهای تحولی که شامل شناخت و عاطفه است تبیین کرد. وی در رویکرد ساختاری – تحولی خویش، هویت (معناسازی) را فرایند مستمری تعریف می‌کند که طی آن ، مرزهایی که بین خود و دیگری(شخص – موضوع) شکل می‌گیرد، از بین می رود و دوباره بازسازی می شود. فعالیت معنا سازی (سازمان دهی و درک محیط اطراف) و سپس از بین رفتن این انسجام و درک خود در یک قالب جدید و نوظهور، از بنیانهای این رویکرد هستند. از نظر کگان هویت یا معناسازی یعنی شیوه ای که در آن، چیزی (موضوعی) را که قبلا جزئی از «خود» بود به بیرون پرتاب کرده و از آن یک موضوع برای خود جدیدمان بسازیم، به طوری که تعادل بین خود و دیگری اساس فرآیندی است که منجر به شکل گیری هویت می شود. (کروگر، ۱۹۹۶).

۲-۶-۶٫مارسیا

به اعتقاد جیمز مارسیا هویت عبارت است از یک سازمان پویا، خود ساخته و درونی از توانایی ها، باورها و تاریخچه فردی، تحول این ساختار زمانی است که افراد نسبت به یگانگی شان و شباهت هایشان با دیگران و نقاط ضعف و قوت خود در روش هایی که در جهان اتخاذ می‌کنند، آگاه تر باشند و تکیه بیشتری بر منابع بیرونی برای ارزشیابی خودشان نمایند(موجمباری، ۱۳۸۲). مارسیا بر اساس آثار اریکسون الگوی وضعیت هویت را برای توضیح فرایند تحول و ساختار هویت ارائه داده است.

در این الگو بر اساس سطح جستجوی شخصی که به طور اولیه بحران هویت نامیده می شود- موضوعات مرتبط با فرد و موقعیت(مانند جستجوی عقاید مذهبی) و سطح تعهد (مانند تعهد به یک مذهب مشخص) چهار وضعیت هویت را ارائه داده است. مارسیا برای رسیدن ‌به این چهار وضعیت هویت مصاحبه های نیمه ساختاری را با دانشجویان دانشگاهی ترتیب داد و طی آن متوجه شد که چقدر فرد با موضوعات عقیدتی، حرفه ای درگیر است و ‌بر اساس آن وضعیت هویت هر فرد را مشخص می کرد. در ادامه بحث، به معرفی هر یک از این چهار وضعیت هویتی خواهیم پرداخت(آقاجانی،فرزاد و شهرآرا، ۱۳۸۷).

۱٫Kegan

۲-۶-۷٫فروید۱
از نظر فروید، پایه و اساس هویت«خود» است به طوری که به فرد امکان می‌دهد که خود و دنیای خود را بشناسد و به طور ارادی بین فشارهای فرامن و فشارهای سرشتی«غرایز» تعادل منطقی برقرار کند و هر یک را به جای خود بنشاند و بدون وجود «خود» آگاه انسان همانند ماشین عمل می‌کند. نحوه ترکیب ابعاد سه گانه «غریزه، خود و فراخود» شخصیت فرد را می‌سازد که در صورت تسلط یکی بر دیگری یا تعارض بین آن ها انسان ناسازگار و خود محور خواهد شد ( حاجی خیاط، ۱۳۸۲).

۲-۷٫فرایند شکل گیری هویت

تشکیل دادن هویت و پذیرفتن آن کاری دشوار و اغلب مملو از اضطراب است. نوجوانان نقش‌ها و ایدئولوژیهای مختلف را امتحان می‌کنند و می کوشند مناسب ترین آن را تعیین کنند. اریکسون معتقد بود که نوجوانی فاصله بین کودکی و بزرگسالی و وقفه روان شناختی ضروری است که فرصت و انرژی لازم را به فرد می‌دهد تا نقشهای مختلفی را ایفا کند و خود انگاره های متفاوتی را بپذیرد. (شولتز۲ و شولتز، ۲۰۰۵ ترجمه سیف،پاشاشریفی و علی آبادی،۱۳۸۷)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...