در یک نوع دسته‌بندی دیگر از انواع دانش، دانش به سه دسته دانش عمومی وعلمی، دانش تخصصی و دانش سازمانی تقسیم‌بندی می‌شود؛ دانش عمومی وعلمی دانشی است که ‌در کتاب‌های در سیو مرجع و پایگاه های داده عمومی وجود دارد.

دانش تخصصی، دانشی است که در یک رشته خاص صنعتی و در بین متخصصین آن صنعت رواج دارد و دانش سازمانی دانشی است که فقط در یک سازمان خاص وجود دارد وبا تار و پود آن سازمان عجین شده است (فتحیان و ستوده، ۱۳۸۵).

۲-۷- عناصر دانش

داونپورت و پروساک (۱۳۷۹) از صاحب نظرانی هستند که عناصر دانش را مورد بررسی قرار داده: ۱- تجربه: دانش با گذشت زمان از راه تجربیات کسب شده از دوره های آموزشی، مطالعه کتابها و آموزش غیررسمی، گسترش می‌یابد.

۲- حقیقت زمینی: تجربه، تصورات مربوط به آنچه باید رخ دهد را به دانش آنچه اتفاق می افتد، تغییر می‌دهد. ‌بر اساس نتیجه‌گیری مرکز نظامی آموزه‌های ارتش آمریکا، دانش دارای حقیقت زمینی است. این مرکز با بهره گرفتن از این عبارت، به غنای موقعیت‌های واقعی و عینی زمینی که بدون توسل به مفاهیم نظری، خیالی و کلی گویی‌های اثبات نشده، به انبار ذخایر بشر افزوده می‌شود اشاره ‌کرده‌است. انتقال دانش مؤثر در ارتش به دلایلی کاملاً روشن، امری حیاتی است. حقیقت زمینی ‌به این معنا است که بدانیم واقعاً چه کنیم و چه نکنیم.

۳- پیچیدگی: دانش، قدرت برخورد با پیچیدگی‌ها را دارد. دانش بنایی سخت و غیرقابل نفوذ نیست که پدیده‌های جدید را به درون خود راه ندهد. دانش می‌تواند با بهره گرفتن از روش های پیچیده با پیچیدگی‌ها برخورد کند و این یکی از امتیازهای اصلی آن است.

۴- قضاوت و داوری: دانش برخلاف داده ها و اطلاعات، شامل قضاوت نیز می‌شود. دانش، تنها با اتکا به مطالبی که در حال حاضر می‌داند درباره اطلاعات و شرایط جدید داوری و تصمیم‌گیری می‌کند. همچنین در برخورد با اطلاعات و موقعیت‌های جدید خود را پالایش و تصحیح می‌کند. دانش را می‌توان به نظام زنده و طبیعی تشبیه کرد که ضمن تعامل با محیط، رشد کرده و بهبود پیدا می‌کند.

۵- ارزش‌ها و باورها: ارزش‌ها و باورها از عناصر مهم پدید آورنده دانش به شمار می‌روند و زوایای نگرش ما را به وجود می‌آورند. در واقع حکم می‌کنند که چه چیزهایی را مشاهده و جذب کنیم و از این فرایند به چه چیزهایی برسیم. انسان‌ها دانش‌های خود را بر اساس باورهای خویش سازماندهی می‌کنند.

۲-۸- کارکردهای دانش

چهار کارکرد عمده دانش که به گونه‌ای تنگاتنگ با فرایند دانش مرتبط هستند عبارتند از: بیرونی‌سازی، درونی‌سازی، میانجی‌گری، و شناخت. کارل فراپائولو، معاون گروه دلفی این کارکردها را در مجله جهان رایانه با جزئیات شرح داده است (رادینگ، ۱۳۸۶: ۳۰):

۱- بیرونی سازی: در اختیار گرفتن و ذخیره‌سازی دانش خام را در بر می‌گیرد. فراپائولو جستجو و مدیریت اطلاعات و سایر توانایی‌های تحلیلی و پردازشی را در این مرحله قرار می‌دهد.

۲- درونی‌سازی: فرایند از صافی گذراندن دانش جمع‌ آوری شده جهت استخراج و انتقال اطلاعات مورد علاقه جستجوگر دانش است. این فرایند در برگیرنده استسفار و ارائه پیشرفته دانش می‌باشد.

۳- میانجی گری : شبیه درونی سازی است ولی نیاز به انتقال دانش ضمنی با بهره گرفتن از عناصر مینجی را مورد توجه قرار می‌دهد. میانجی ها نوعاً انسان‌ها نیستند، بلکه نظامها و عامل های خودکاری هستند که فراهم آوردن اطلاعات و تصفیه‌سازی اضافی را بر مبنای شرح جستجوگر یا منبع دانش به عهده دارند. در موقعیتهای دیگر، مدرسانی که به جویندگان دانش کمک می‌کنند تا دانش ضمنی را تعیین محل کرده و به دست آورند، در حقیقت میانجی‌گری را بر عهده دارند.

شکل ۲-۳ : چهار کارکرد اساسی دانش

۴- شناخت: کاربرد دانش است. در حالی که نظام‌های خودکار نظیر نظام های خبره یا نظام‌های مبتنی بر هوش مصنوعی را می‌توان در این عرصه به کمک گرفت، شناخت در حیطه فرایند دستی باقی می‌ماند.

۲-۹- مدیریت دانش

۲-۹-۱- اهمیت و ضرورت مدیریت دانش

دنیای پیرامون ما در حال پیشرفت سریع و غیر قابل تصور است، و در این دنیای پیشرو ملت‌ها و جوامع هستند که باید سرعت فهم و تعامل خود را با جهان پیرامون کنترل کنند و علم و دانش خود را با دانش روز تطبیق دهند؛ اگر جامعه بتواند هم قدم با دنیای امروز پیش رود، قطعاً از مزایای این پیشرفت بهره خواهند برد و اگر نتوانند به سرعت خود بیفزایند، قطعاً از سایر جوامع جدا خواهند شد و در انزوا به سر خواهند برد.

در دهه های اخیر، انواع مؤسسات شاهد تغییرات اساسی در زمینه‌های ساختار، کارکرد و سبک‌های مدیریتی خویش بوده‌اند. مؤسسات کنونی اهمیت بیشتری جهت درک و انطباق‌پذیری و مدیریت تغییرات محیط پیرامون قائل شده‌اند و در کسب و به کارگیری دانش و اطلاعات روز به منظور بهبود عملیات و ارائه خدمات و محصولات مطلوب تر به ارباب رجوعان پیشی گرفته‌اند. چنین سازمان‌هایی نیازمند به کارگیری سبک جدیدی از مدیریت به نام مدیریت دانش می‌باشند (اورمزدی، ۱۳۸۶).

در سال‌های اخیر، سازمان‌ها و شرکت‌های مختلف، پیوستن به روند دانش را آغاز کرده‌اند و مفاهیم جدیدی مانند کار دانشی، دانش کار، مدیریت دانش و سازمان‌های دانشی، خبر از شدت یافتن این روند می‌دهد. پیتر دراکر با به کارگیری این واژگان، خبر از ایجاد نوع جدیدی از سازمان‌ها می‌دهد که در آنجا به جای قدرت بازو، قدرت ذهن حاکمیت دارد. ‌بر اساس این نظریه، در آینده جوامعی می‌توانند انتظار توسعه و پیشرفت را داشته باشند که از دانش بیشتری برخوردار باشند (ابطحی و صلواتی، ۱۳۸۵).

۲-۹-۲- طیف تعاریف مدیریت دانش

یک مشکل معمول در تعریف مدیریت دانش این است که تعریف دانش به اندازه‌ای وسیع است که تقریباً هر چیزی که اجازه درک مفاهیمی را بدهد که فرد برای کارکرد اثربخش در این جهان بدان نیاز دارد، می‌توان مدیریت دانش نامید.

اگر از دیدگاه سیستمی به سازمان‌ها بنگریم و سازمان را مجموعه‌ای از سیستم‌ها بدانیم که به شکلی هماهنگ و متعامل به فعالیت مشغولند، در آن صورت مدیریت دانش هم یکی از سیستم‌های وظیفه‌ای شمرده می‌شود که نقش و عملکردی همچون سایر سیستم‌های وظیفه‌ای نظیر سیستم مدیریت منابع انسانی و مسیر شغلی و غیره بر عهده دارد (اعرابی ‌و موسوی ، ۱۳۸۹: ۹).

تعاریف و دیدگاه‌های متفاوتی درخصوص مدیریت دانش وجود دارد و هر یک از نظریه‌پردازان بر اساس کارکردهایی که برای دانش و مدیریت دانش در سازمان‌ها قائلند، تعریفی خاص از آن ارائه کرده‌اند. اکثر تعاریف درخصوص مفهوم مدیریت دانش را در دو سوی طیفی می‌توان تقسیم بندی کرد که در یک سر آن تعاریف مبتنی بر سخت افزار و نرم افزار اطلاعاتی از مدیریت دانش وجود دارد و در سوی دیگر این طیف تعاریف مبتنی بر انسان و نقش انسان در طراحی و اجرای مفهوم مدیریت دانش را می‌توان قرار داد (اعرابی و موسوی، ۱۳۸۹: ۱۰).

از میان نظریه‌پردازان گروه اول می توان به مالهترا، نیسن، اسوان و داونپورت و پروساک اشاره کرد که بیشتر مدیریت دانش را به عنوان یک فناوری اطلاعاتی تعریف کرده‌اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...